«یَأَیهَُّا الَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَقْتُلُواْ الصَّیْدَ وَ أَنتُمْ حُرُمٌ وَ مَن قَتَلَهُ مِنکُم مُّتَعَمِّدًا فَجَزَاءٌ مِّثْلُ مَا قَتَلَ مِنَ النَّعَمِ یحَْکُمُ بِهِ ذَوَا عَدْلٍ مِّنکُمْ هَدْیَا بالِغَ الْکَعْبَهِ أَوْ کَفَّارَهٌ طَعَامُ مَسَاکِینَ أَوْ عَدْلُ ذَلِکَ صِیَامًا لِّیَذُوقَ وَبَالَ أَمْرِهِ عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ وَ مَنْ عَادَ فَیَنتَقِمُ اللَّهُ مِنْهُ وَ اللَّهُ عَزِیزٌ ذُو انتِقَامٍ »( مائده: ۹۵)
«اى مؤمنان،در حال احرام، صید را نکشید و هر کس آن را عمداً کشت مثل آن صید را از جنس چهارپایان، که به مثلیّتِ آن، دو مؤمن عادل حکم کنند، به عنوان هَدْى به کعبه رساند یا چند مسکین را طعام دهد یا معادل آن روزه بدارد، تا بچشد عقوبت مخالفتش را. و خدا از گذشته درگذشت، ولى هر که دیگر بار (به مخالفت) باز گردد خدا از وى انتقام مىکشد، و خدا مقتدر و انتقام کشنده است. » (الهی قمشهای)
«ذلِکَ» مضافٌ الیه و محلّاً مجرور است. در این آیه «ذلِکَ»، به قصد تعیین و تمییز، به طعامی که به عنوان کفّاره صید در حرم پرداخت میشود اشاره دارد.
«وَ قالُوا ما فِی بُطُونِ هذِهِ الْأَنْعامِ خالِصَهٌ لِذُکُورِنا وَ مُحَرَّمٌ عَلى أَزْواجِنا …» (انعام: ۱۳۹)
«و گفتند: آنچه در شکم این چهارپایان است مخصوص مردان ماست و بر زنان ما حرام است…» (الهی قمشهای)
با «هذه» به چهارپایانی اشاره شده است که در آیات قبل ذکر شده و با ویژگیهایی به قصد تشخیص و تعیین از میان سایرین متمایز گشتهاند.
« وَ قَطَّعْنَاهُمْ فىِ الْأَرْضِ أُمَمًا مِّنْهُمُ الصَّالِحُونَ وَ مِنهُْمْ دُونَ ذَلِکَ وَ بَلَوْنَاهُم بِالحَْسَنَاتِ وَ السَّیَِّاتِ لَعَلَّهُمْ یَرْجِعُونَ» (انفال: ۱۶۸ ) «و بنىاسرائیل را در روى زمین به شعبى متفرق ساختیم، بعضى از آنها صالح و درستکارند و برخى فروتر از آنان (در درجه و منزلت)، و آنها را به خوشىها و ناخوشىها بیازمودیم، باشد که (به حکم حق) بازگردند. » (الهی قمشهای)
«ذلکَ» به صالح بودن گروهی از بنیاسرائیل قبل از بعثت حضرت عیسی(ع) و حضرت محمد(ص) با صفاتی نیک اشاره دارد، و «دونَ ذلِکَ» یعنی درجهای پایینتر و پستتر از آن ایمان، اعتقاد و شایستگی که در ماقبل مذکور بوده، با اسم اشاره مورد تأکید واقع شده است .
«وَ إِذا تُتْلى عَلَیْهِمْ آیاتُنا قالُوا قَدْ سَمِعْنا لَوْ نَشاءُ لَقُلْنا مِثْلَ هذا إِنْ هذا إِلَّا أَساطِیرُ الْأَوَّلِین»(انفال: ۳۱)
«و چون بر آنان آیات ما تلاوت شود گویند: شنیدیم، اگر ما هم مىخواستیم مانند آن مىگفتیم، این چیزى جز افسانه پیشینیان نیست. » (الهی قمشهای)
مشرکان با بیانی که ادّعایی بیاساس بود، با «هذا» به در دسترس بودن قرآن اشاره کرده به قصد تحقیر کلام الهی و توهین و بیاعتنایی به مقام رسالت گفتند: اگر بخواهیم مانند آن را میگوییم.
۳-۲-۳ مجرور به حرف جر
یکی از موارد پر کاربرد اسم اشاره در موضع غیر مسندٌ الیه و قرار گرفتن پس از حرف جر «کَ: مثل و مانند » یعنی به صورت «کذلِکَ » میباشد. از این ترکیب در آیات مورد تحقیق به تعداد ۳۶ بار استفاده شده است. بررسی تفاسیر مختلف نشان میدهد این اسلوب و شیوه بیانی در بسیاری از ویژگیها شباهت بسیاری با هم دارند، لذا بررسی تک تک آنها ضرورت نداشته و به ذکر چند نمونه و سپس بیان نکات مدّ نظر و قابل استفاده بحث اکتفا میگردد.
«وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصارى عَلى شَیْءٍ وَ قالَتِ النَّصارى لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلى شَیْءٍ وَ هُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللَّهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَهِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ» (بقره: ۱۱۳)
« یهود بر این دعویند که نصارى را از حق چیزى در دست نیست، و نصارى بر این دعوى که یهود را از حق چیزى در دست نیست، در صورتى که هر دو گروه در خواندن کتاب آسمانى یکسانند. این گونه دعویها نظیر گفتار و مجادلات مردمى است که از کتاب آسمانى بىبهرهاند. و خداوند در این اختلافات روز قیامت میان آنها حکم خواهد فرمود.» (الهی قمشهای)
با توجه به سیاق جمله، «کَذلِکَ» جار و مجروری است که متعلّق به محذوف است که آن را فعل مابعدش (قال) تفسیر مینماید. ضمناً به قصد بیان تشابه است میان گفتار یهودیان و نصارا و گفتار کسانی که صاحب کتابی نیستند. اگر این ترکیب را در موضع خبر بپذیریم که مقدّم شده است غرض، قصر و مبالغه است. اشاره به دور به قصد تحقیر مشارٌ الیه در زشتی به کار رفته است.
«یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْخَمْرِ وَ الْمَیْسِرِ قُلْ فِیهِما إِثْمٌ کَبِیرٌ وَ مَنافِعُ لِلنَّاسِ وَ إِثْمُهُما أَکْبَرُ مِنْ نَفْعِهِما وَ یَسْئَلُونَکَ ما ذا یُنْفِقُونَ قُلِ الْعَفْوَ کَذلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیاتِ لَعَلَّکُمْ تَتَفَکَّرُونَ » (بقره: ۲۱۹)
«(اى پیغمبر) از تو از حکم شراب و قمار مىپرسند، بگو: در این دو کار، گناه بزرگى است و سودهایى براى مردم، ولى زیان گناه آن دو بیش از منفعت آنهاست. و نیز سؤال کنند تو را که چه در راه خدا انفاق کنند؟ جواب ده: آنچه زائد (بر ضرورى زندگانى) است. خداوند بدین روشنى آیات خود را براى شما بیان کند، باشد که تفکر نموده و عقل خود به کار بندید» (الهی قمشهای)
در آیه فوق نیز جار و مجرور متعلّق به محذوفی است که فعل بعدش(یُبَیِّنُ) آن را تفسیر مینماید. ضمناً به قصد نشان دادن نوع تبیین آیات و احکام الهی آن را مشابه نمونه تبیین موضوع شراب و قمار که همراه استدلال است ذکر میکند. در این مورد با اشاره به دور، تعظیم فعل خداوند در نوع تبیین احکام مد نظر است. همچنین با ایجاز کلام حکم الهی را مورد تأکید قرار داده است.
«قَالَ رَبِّ أَنىَ یَکُونُ لىِ غُلَامٌ وَ قَدْ بَلَغَنِىَ الْکِبَرُ وَ امْرَأَتىِ عَاقِرٌ قَالَ کَذَلِکَ اللَّهُ یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ» (آل عمران: ۴۰)
« زکریّا عرض کرد: پروردگارا، چگونه مرا پسرى تواند بود در حالى که مرا سن پیرى رسیده و عیالم عجوزى نازاست؟ گفت: چنین است، خدا هر آنچه بخواهد مىکند.» (الهی قمشهای)
در این آیه موضوع بچّهدار شدن حضرت زکریا در سنین پیری و همسر نازای او مطرح شده است. ترکیب جار و مجرور در این مورد نیز متعلّق به محذوفی است که فعل مابعدش ( یَفعَلُ) آن را تفسیر می نماید. در این شاهد مثال نیز، تشابه این اراده و فعل خداوند با سایر افعالش مورد نظر میباشد که با تقدیم خبر، حصر انجام فعل خدا مورد نظر بوده و اشاره به دور به منظورِ تعظیم فعل خداوند است.
با توجّه به تحلیل نمونه های فوق و بررسی سایر موارد مشابه که اسم اشاره در موضع غیر مسندٌ الیه ذکر گردیده است. در اعراب آن نظر مفسرین و علمای نحو به طور خلاصه چنین است:
الف - اسم اشاره «ذا» مبنی بر سکون در محل جر پس از حرف جر «ک»، جار و مجرور نعت و متعلق به مصدر محذوفی است که فعل مابعدش آن را تفسیر و تأکید میکند.
ب – بعضی از مفسرین«ک» را به معنی «مثلَ» و آن را مفعول مطلق میدانند.
ج - برخی مانند سیبویه آن را حال دانستهاند.
د – در زمانی که این ترکیب قبل از اسم مرفوعی آمده است آن را خبر برای مبتدای محذوف میدانند به تأویل « الأمرُ کَذلِکَ» یا « الشّأنُ کَذلِکَ» و گاهی خبر مقدم برای اسم مرفوع پس از خود.» (درویش،۱۴۱۵:ج۱/۵۰۵)
هـ - «لام» برای بُعد و «ک» برای خطاب .
و امّا اغراض بلاغی این ترکیب که در بسیاری از موارد مشترک میباشند عبارتند از:
- تقدیم خبر به قصد قصر و مبالغه.
– تأکید بر مشابهت دو امر مهم به عنوان طرفینِ تشبیه.
- اشاره به موضوع مذکور در قبل.
– تنبیه، تخصیص و یادآوری یک امر مهم.
– اشاره به دور به غرض تعظیم امر و علوّ درجه و شأن و مرتبه در امور پسندیده.
- اشاره به دور به غرض تحقیر امر و بُعد درجه و شأن و مرتبه در امور ناپسند.
- «کاف» مقحمه و برای تأکید، تفخیم و توجیه امر است.
– به قصد تشابه امور خارق العاده به قصد تعجیب.
– در تبیین و تصریف احکام و آیات به قصد ترغیب و تشویق.
– تمایز امر به صورت محسوس به جای استفاده از ضمیر.
– به قصد ایجاز و جلوگیری از تکرار و توضیحات و توصیفات اضافی.
پژوهش دانشگاهی – أغراض بلاغی کاربرد أسماء اشاره در ده جزء اول قرآن کریم۰