«اعتقاد» بنیان اصلی زندگی است؛ یعنی، آنچه را که انسان در میدان عمل انجام میدهد، بیتردید به ساختار اعتقادی او بر میگردد. از این رو اگر انسان دارای اعتقاد صحیح و مستحکم باشد، در صحنه عمل گرفتار لغزش و دو دلی نخواهد شد. مهمترین چیزی که به اعتقاد درست شکل میدهد، معرفت است.
با تحصیل معرفت میتوان به این نتیجه رسید که؛ امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) تداومبخش امامت ائمه هدی(علیهم السلام) میباشند، او واسطه فیض الهی، خاتمالاوصیاء و مظهر رسول خدا است، امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) طریق معرفت به آفریدگار است؛ چنان که در روایات، راه معرفت خدا و اوصاف او، شناخت اولیای خدا و امامان معصوم دانسته شده است. اینان مظهر اسمای الهیاند و شناخت درست آنان، میتواند طریق معرفت خدا باشد.[۱۸۳]
شناختن نام مبارک امام و نام والدین او، تاریخ تولد و… معرفت به حسب و نسب امام است و این پایین ترین درجه شناخت بوده و حقیقت معرفت به امام (علیه السلام) از راه معرفت به امامت بدست آمده، امیر مؤمنان علی (ع) می فرماید: خدارا با الوهیتش( یعنی اطلاق ذاتی و هستی بیکران و قدرت بی پایان و علم سرمدی) بشناسید و رسول رابا رسالتش و امامان معصوم و نائبان امام را از طریق عمل به معروف و حفظ و اجرای عدالت و عمل بر اساس احسان بشناسید[۱۸۴]، پس امام با توجه به بیان امام علی (علیه السلام) آن است که سیرتش را معروف ، سنتش را عدل و سریرتش را احسان تأمین کند.کسی که امام را با این سنت علمی و عملی بشناسد، به او اقتدا کرده و مأموم او می شود.
۱ـ امامت استمرار ولایت :
نبوّت و رسالت به مثابه پیوند و رابطه ای که نبی و رسول با خالق داشته و به دریافت وحی و پیام الهی موفق می شود و پرتوی از تدبیر هدایتی خداوند را در شعاع وجود خود می یابد، طبعاً در دایره ولایت قرار می گیرد. از این رو انبیاء و رسولان به عنوان بندگان برگزیده الهی، در شمار أولیاء الله می باشند.
از سوی دیگر رسولان به عنوان پیام رسانان الهی به مردم و پرچمداران هدایت آنان، جلوه ای از ولایت خدا را در میان خلق به نمایش گذاشته و بندگان را به لحاظ تشریعی سرپرستی می کند؛ از این رو آنان ولیّ مردم به شمار می آیند که به اذن خدا به تدبیر امور آنها می پردازند.
با این حال باید دانست که نسبت ولایت با نبوت و رسالت نسبت باطن و ظاهر و از جهتی نسبت عموم و خصوص می باشد. از جهتی ولایت را باید حقیقت و باطن نبوت و رسالت شمرد که این دو، فرع بر نیل به مقام معنوی ولایت است و در واقع، ولایت زیر بنای مقام نبوت و رسالت است. چون نبوت و رسالت از سمت ها و منزلت های اعتباری و تشریعی است که به جعل و گزینش الهی صورت می پذیرد:
« خداوند از فرشتگان رسولانى برمىگزیند، و همچنین از مردم[۱۸۵]… »
« … خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را کجا قرار دهد[۱۸۶]… »
از جهت دیگر ولایت دایره اعمّی نسبت به نبوت و رسالت دارد و اولیاء شامل انبیا و رسل و دیگرانی نیز می شوند و مسأله ولایت به مثابه یک قرب و پیوند معنوی و مؤثر، اختصاص به حوزه نبوّت و رسالت ندارد و از همین رو با پایان تشریعات الهی و ختم نبوت نیز ولایت پایان نمی پذیرد .[۱۸۷]
همچنین ولایت اولیای الهی افزون بر حوزه شرایع و هدایات تشریعی ( که با نبوت و رسالت مشترک است) در حوزه حقائق تکوینی و شؤون وجودی انسان و جهان هم متصوّر است[۱۸۸]. هر چند انبیاء و رسولان نیز افزون بر هدایت تشریعی، تصرفات تکوینی در حد معجزات و هدایت های خاص داشته اند، اما باید دانست که این امور ریشه در ولایت آنها دارد که به مقامات وجودی و معنوی آنها باز می گردد نه صرفاً مقام نبوت و رسالت که فرع بر آنست.
نکته فوق راز این مسأله را روشن می کند که چرا در قرآن کریم برخی بندگان خاص خدا به مثابه اولیای الهی در کنار انبیاء و رسل ، بهره مند از مقامات بلند ولایی و کرامت های ویژه الهی شمرده شده اند؛ بی آنکه از نبوت و رسالت برخوردار باشند؛ نظیر حضرت خضر (علیه السلام) و حضرت مریم (س) و جناب آصف بن برخیا شاگرد حضرت سلیمان( علیه السلام).
ولایت روح دین است و بدون آن، دین به صورت جسدى مرده و کالبدى بىروح خواهد بود، مانند دین بدون پیغمبرى از جانب خدا، و معالجه مریض بدون طبیب و ساختن منزلى بدون معمار و جرّاحى بیمارى بدون استاد معالج. چون سعادت مردم در پرتو دین است، و قوام دین در پرتو حافظ و نگهبان آن و عارف به اصول و فروع آن و قیّم به معارف و حقائق آن. همان طور که مردم بدون دین از جادّه انسانیّت خارج و فقط اسم انسان بر آنهاست، همین طور دین بدون امام از جاده مستقیم خارج و فقط اسمى از دین بر روى آن است.
با مطالعه در سیره رسُول خدا و مطالعه تاریخ صحیح بدست مىآید که نزد آنحضرت مسئله ولایت علىّ بن أبى طالب امیر المؤمنین علیه السلام برابر با اصل اسلام و هم وزن با اصل نبوت و اصل قرآن است، بلکه روح نبوت و روح قرآن است[۱۸۹].
ابو الحسن فقیه محمّد بن احمد بن على بن شاذان در کتاب «فضائل على و اولاد معصومین او علیهم السلام» که مجموعا صد منقبت است از طریق اهل تسنن
روایت کرده است با اسناد خود از حَبَّه العُرَنى از امیر المؤمنین علیه السلام قالَ:[۱۹۰]
«رسُول خدا به امیر المؤمنین علیه السلام فرمود: من سیّد اوّلین و آخرین هستم یعنى بزرگ و سالار پیشینیان و پسینیان، وَ اى علىّ تو سیّد تمام مخلوقات هستى پس از من. اول ما مانند آخر ماست و آخر ما مانند اول ماست».
و نیز ابن شاذان از طریق عامه روایت کرده است:
«ابن عباس گوید:
حضرت رسُول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم فرمودند:
سوگند به آن خدائى که مرا به حقّ بشارت دهنده به رحمت خود قرار داده عرش و کرسى استقرار نگرفته و فَلک به گردش در نیامده و آسمانها و زمین استوار نباشد مگر به آنکه روى آنها نوشته شده است: نیست خدائى مگر ذات مقدّس یگانه او، و محمّد است رسُول او، و علىّ بن أبى طالب است حاکم و امر کننده مؤمنان.
خداى تعالى چون مرا به آسمان بالا برد و مرا به نداى لطیف خود در شب معراج اختصاص داد گفت: اى محمّد، عرض کردم: لبّیک اى پروردگار من پذیرفتم نداى تو را و آمدهام براى تلقى گفتار تو. خدا فرمود: اى رسُول من من هستم محمود وتو هستى محمّد، اسم تو را از نام خودم مشتقّ نمودم و تو را بر جمیع بندگان خودم برترى و شرافت دادم. اى محمّد! برادرت علىّ را به خلافت برگزین و او را عَلَم و راهنماى هدایت مردم معرّفى کن تا مردم را به دین من رهبرى کند، اى محمّد من او را امیر و فرمانده مؤمنان قرار دادم پس کسیکه بر او حکومت و فرمانروائى کند من او را به لعنت خود گرفتار مىکنم، و کسیکه مخالفت او کند من او را عذاب مىکنم، و کسى که از او پیروى کند من او را به درجات قرب خود بالا مىبرم. اى محمّد من على را امام مسلمانان قرار دادم، او پیشواست پس کسیکه بر او تقدم جوید من او را به خذلان خود مبتلى خواهم نمود، و کسیکه تمرّد او را بنماید من او را به جفاى خود گرفتار خواهم ساخت. بدرستیکه على سیّد و سالار اوصیاى پیمبران است و قائد و راهبر درخشنده چهرگان در منازل بهشتِ برین، و او حجت من است بر تمام مخلوقات من[۱۹۱]».
ما در قرآن مجید آیهاى نداریم که تمامى أنبیاء علیهم السّلام إمام بودهاند؛ و در بعضى آیات بر إمامت بعضى از آنان، تصریح شده است. مثلًا آیه: وَ جَعَلْنَهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا [۱۹۲]؛ بعد از ذکر حضرت إبراهیم و لوط و حضرت إسحق و یعقوب؛ و آیه: وَ جَعَلْنَا مِنْهُمْ أَئِمَّهً یَهْدُونَ بِأَمْرِنَا [۱۹۳]؛ بعد از ذکر حضرت موسى؛ که ما از میان بنى إسرائیل أئمّهاى را برگزیدیم.
۱ـ با امامت حضرت علی بن ابی طالب دین تمام و کامل شد: ان الله تبارک و تعالی لم یقبض نبیه(ع) حتی …… : « در واقع, خدای متعال, پیامبرش را به جوار خویش نخوانده بود{ و هنوز پیامبر(ص) فوت نکرده بود} تا اینکه دین او را کامل نمود و قرآن را بر او نازل کرد, که در آن, توضیح هر چیزی بود و مقررات حلال و حرام و قوانین کیفری و جزایی و احکام را بیان کرد و هرچه که مردم بدان نیازمند بودند. پس خدای متعال فرمود:« هیچ چیزی را در کتاب فرو گذار نکردیم»[۱۹۴]. و در حجه الوداع{ هنگام بازگشت پیامبر (صلی الله علیه واله) در آخرین سفر حج در غدیر خم} در آخر عمر پیامبر (صلی الله علیه واله) این آیه نازل شد:« امروز, دین شما را کامل و نعمت خود را بر شما تمام کردم و اسلام را به عنوان دین برای شما پسندیدم»[۱۹۵]مسأله امامت از مواردی است که دین به وسیله آن تمام {وکامل} شد. هنوز پیامبر(صلی الله علیه واله) از دنیا نرفته بود که آموزه های دینی را برای امت بیان کرد و راه های آن را برای مردم روشن ساخت و آنها را با هدف حق, واگذار کرد و امیر المومنین(ع) را نشانه و پیشوای آنان قرار داد و هرچیزی که امت بدان نیاز داشتند بیان کرد, پس هرکس بپندارد که خدای متعال دینش را کامل نکرده, قرآن را انکار کرده است و هرکس قرآن را رد و انکار کند کافرشده است…»[۱۹۶]
۲ـ امامت به سبب علم و ایمان و با نصب الهی: « فقال الله جل جلاله:« ان اولی الناس بابراهیم للذین اتبعوه …. »[۱۹۷]: پس خدای متعال فرمود: در حقیقت, سزاوارترین مردم به ابراهیم(ع) کسانی هستند که از او پیروی می کنند و این پیامبر(ص) و کسانی که ایمان آورده اند. خدا سرپرست مومنان است. پس{جانشینی ابراهیم(علیه السلام)} فقط برای پیامبر اسلام (صلی الله علیه واله) بود و آن را به دستور الهی به عهده علی(ع) در نسل برگزیده او قرار گرفت؛{همان} کسانی که به انها علم و ایمان داد, بر اساس کلام خدای متعال که فرمود:« کسانی که علم و ایمان به آنها داده شده است, می گویند: حتما شما بر فرمان خدا تا روز قیامت درنگ کردید[۱۹۸]» پس آن {امامت} به صورت مخصوص در فرزندان علی تا روز قیامت قرار گرفت؛ چون بعد از محمد(صلی الله علیه واله) پیامبری نخواهد آمد.{ بنابراین امامت تا رستاخیز ادامه خواهد یافت}؛ پس از کجا این جاهلان {رهبر و امام و خلیفه} بر می گزینند؟[۱۹۹]
۳ـ امامت, فقط در آل رسول: …..و أین یوجد مثل هذا ظنوا أن ذلک ….. یزدادوا منه الا بعداً:[۲۰۰] از کجا مثل این مطلب یافت شد که پنداشتند آن{امامت} در غیر آل رسول (ص) یافت می شود؛ به خدا سوگند! به خودشان دروغ گفتند و سخن باطل بر دوش آنان سنگینی کرد و به جایگاه سخت و لغزنده ای رفتند, که گام هایشان از آنجا به پایین می لغزد. مقام امامت را با عقل های حیران و ناقص و نظرات گمراه گر نشانه گرفتند؛ پس, از آن دورتر شدند[۲۰۱]
۴ـ امام موعود : ….. عن رسول الله…. اذا خرج المهدی من ولدی…… : امام رضا(ع) از پیامبر اکرم(ع) روایت می کند که فرمودند: « هنگامی که مهدی (ع) از فرزندان من قیام می کند, عیسی بن مریم(ع) فرود می آید و پشت سر او نماز می خواند { و به او اقتدا می کند}»[۲۰۲]
و حضرت رسول أکرم صلَّى الله علیه و آله و سلَّم که داراى مقام ولایت بودهاند، نه به جهت نفس نبوّت آن حضرت، بلکه بدین جهت بود که آن حضرت داراى مقام إمامت بودهاند؛ یعنى رسول الله، هم إمام بودند و هم نبىّ؛ مانند حضرت إبراهیم علیه الصَّلوه و السَّلام که قرآن درباره ایشان مىفرماید: (به خاطر آورید) هنگامى که خداوند، ابراهیم را با وسایل گوناگونى آزمود. و او به خوبى از عهده این آزمایشها برآمد. خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم!» [۲۰۳]
بعد از اینکه حضرت إبراهیم پیغمبر بود و خداوند به او وحى مى فرستاد، خدا در قرآن مىفرماید: ما او را به امتحاناتى و به کلماتى آزمایش نمودیم و او به خوبى از عهده امتحانات برآمده، آنها را تامّ و تمام پس داد؛ بر أثر این تمامیّت آزمایشها و ابتلائات، ما او را در روى زمین إمام قرار دادیم.
پس حضرت إبراهیم، هم داراى نبوّت است و هم داراى إمامت. و حضرت رسول الله نیز، هم نبىّ هستند و هم إمام؛ بخلاف أئمّه ما که آنها نبوّت ندارند و فقط إمامت دارند.
یکى از آیات قرآن که بر ولایت و إمارت و حکومت أئمّه علیهم السّلام دلالت دارد این آیه است:
«اى کسانى که إیمان آوردید! إطاعت کنید از خدا، و إطاعت کنید از رسول خدا، و اولى الامرى که از شما هستند؛ پس اگر تنازع کردید در چیزى، آن را به سوى خدا و رسول برگردانید، اگر به خدا و روز قیامت إیمان دارید؛ این طریق، طریق پسندیده و اختیار شدهاى است که بازگشت و مرجعش بسیار خوب است؛ تأویلش خوب است. [۲۰۴]»
یعنى اگر در این راه حرکت کنید، عاقبت شما خیلى خوب خواهد بود و در مسیر اجتماع، از همه مواهب بهرهمند و متمکّن مىشوید؛ و به آن محلّ و جائى که از نقطه نظر سیر کمالى خود باید برسید، خواهید رسید!
ما با این آیه استدلال بر ولایت معصوم نموده و استفاده خواهیم کرد که: أُولوا الامر حتماً باید معصوم باشند. این آیه از آیات روشن و بارز قرآن مجید است که أُولوا الامر را منحصر به أئمّه أطهار علیهم السّلام مىداند و به عنوان ولایت، آنها را که معصومند، واجب الإطاعه شمرده است.
إطاعتِ خدا پیروى قرآن، إطاعتِ رسول عمل به سنّت، و إطاعتِ اولى الامر در أحکام وِلائیّه است
تقریب استدلال بدین طریق است که مىگوئیم: در آیه شریفه: یأیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا أَطِیعُوا اللَهَ، إطاعت خدا، متابعت از أحکام إلهیّهاى است که در قرآن کریم بیان شده؛ نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الامِینُ* عَلَى قَلْبِکَ لِتَکُونَ مِنَ الْمُنذِرِینَ [۲۰۵]
إطاعت خدا، یعنى إطاعت از کتاب خدا و آیات خدا؛ هر جا از إطاعت پروردگار صحبت شد، مقصود إطاعت از آیاتى است که بر پیغمبر در قرآن مجید نازل شده. این إطاعت خداست!
و البتّه معلوم است که قرآن مجید در تفاصیل و جزئیّات امور، وارد نشده است، بلکه متعرّض کلیّات و أحکام کلّیّه است؛ مانند وجوب نماز، زکوه، حجّ، جهاد و غیرها، ولى خصوصیّاتش بیان نشده است.