شرکت اهرمی نسبت به شرکت غیر اهرمی احتمال ورشکستگی بیشتری دارد. وقتی نسبت بدهی به سهام از حد معینی تجاوز کرد، ضریب احتمال ورشکستگی بیشتر میشود و هزینه مورد انتظار ورشکستگی افزایش مییابد در نتیجه بر ارزش شرکت و هزینه سرمایه آن تأثیر منفی خواهد گذاشت. اگر مسئله ناتوانی شرکت در پرداخت بدهیها و یا ورشکستگی آن مطرح باشد، تصمیمات مربوط به تأمین مالی اهمیت بیشتری پیدا میکند و شرکتها مجبور میشوند در بسیاری از موارد از اجرای طرحهای سرمایهگذاری چشم پوشی کرده و سعی نمایند تا قدرت نقدینگی شرکت را حفظ کنند. در نتیجه کسی حاضر نیست در شرکتی که احتمال ورشکستگی برای آن متصور است سرمایهگذاری کند، لذا شرکت باید برای جلب توجه سرمایهگذاران و کسب اعتماد مجدد آن ها از طریق دادن اطلاعات مفید متحمل هزینههای زیادی گردد. بنابراین هزینه شرکت بر خلاف پنداشت طرفداران نظریه M&M[37] افزایش مییابد (عزیزیان، ۱۳۸۵).
۲-۹-۴-۵- انتقادات وارده بر الگوی مودیگلیانی و میلر:
۱- الگوی مودیگلیانی و میلر هر دو بر اساس این فرض قرار دارد که وام شخصی و وام شرکت، به صورت کامل جایگزین یکدیگر میشوند، ولی اگر کسی در شرکتی که دارای وام است سرمایهگذاری کند، در مقایسه با زمانیکه از سازمان یا کسی به او اعتبار شخصی میدهد اقدام به سرمایهگذاری میکرد (خرید اوراق بهادار استقراضی) در معرض ریسک کمتری قرار میگیرد زیرا شرکت مسئولیت محدود دارد.
۲- در الگوی M&M هزینههای کارگزاری منظور نشده است. همین امر باعث میشود که سرمایهگذاران به جای روی آوردن به شرکت اهرمی، توجه خود را معطوف به شرکت غیر اهرمی نمایند که بدون هزینه است و لیکن هزینه مبادلات مانع از آربیتراژ میشوند.
۳- الگوی مودیگلیانی و میلر بر اساس این فرض بود که شرکتها و سرمایهگذاران میتوانند با نرخ بدون ریسک وام بگیرند در حالی که امکان دارد سرمایهگذاران ناگزیر باشند با نرخهای بالاتر (در مقایسه با شرکتهای بزرگ) وام بگیرند.
۴- میلر بیان کرد که جهت رسیدن به وضع تعادلی بایستی منافع حاصل از مالیات ناشی از وامگیری، برای همه شرکتها یکسان باشد و بدون توجه به مقدار وام باید برای هر شرکت ثابت باقی بماند. ولی ما میدانیم که منافع حاصل از صرفهجویی مالیاتی در شرکتهای مختلف فرق میکند. شرکتهایی که سودآوری بالاتری دارند با بهره گرفتن از وام، بیشترین مزیت مالیاتی را نصیب خود میکنند. گذشته از این برخی شرکتها دارای سایر سپرهای مالیاتی از جمله استهلاک زیاد، پرداختی حق بازنشستگی نسبتاً بالا و زیانهای عملیاتی انتقالی هستند و این سپرها باعث میشود که صرفه جویی مالیاتی ناشی از بهره کاهش یابد.
الگوی مودیگلیانی و میلر فرض خود را بر این میگذارندکه، بحرانهای مالی بدون هزینه هستند و نیز هزینههای نمایندگی را نادیده میانگارند گذشته از این آن ها چنین فرض میکنند که همه نیروهای فعال در بازار دارای اطلاعات یکسان درباره آینده شرکتها هستند و این دیدگاه نمیتواند درست باشد (تقوی،۱۳۶۷، صص ۲۴-۲۳).
۲-۱۰- تئوریهای ساختار سرمایه:
چندین تئوری در زمینه ساختار سرمایه موجود میباشد که به شرح بعضی از آن ها میپردازیم:
۲-۱۰-۱- تئوری مبادله ایستا[۳۸]:
مشهورترین تئوری ساختار سرمایه، تئوری مبادله ایستا است. این تئوری فرض میکند که شرکتها یک ترکیب مورد نظر از بدهی به حقوق صاحبان سهام دارند که ارزش شرکتها را به وسیله حداقل کردن هزینههایی مثل مالیات، ورشکستگی و هزینههای نمایندگی حداکثر میکند. بر طبق این تئوری در ساختار بهینه سرمایه، نسبتهای ارزش دفتری بدهی باید همبستگی مثبتی با بازده دارائیها (قبل از بهره و مالیات) داشته باشد (دریک[۳۹]، ۲۰۰۱، ص ۳).
این تئوری قادر نیست که ساختار سرمایه مطلوب را دقیقاً مشخص کند، اما سه رهنمود را در تأمین مالی شرکتها ارائه میکند:
۱) در شرایط مساوی شرکتهای پر ریسک باید کمتر استقراض کنند. در اینجا ریسک به معنی نوسان پذیری ارزش بازار دارائیهای شرکت است. هر چه این نوسان پذیری بیشتر باشد، احتمال ناتوانی شرکت در پرداخت هر مقدار بدهی بیشتر خواهد بود. از آنجائی که هزینه مشکلات مالی به واسطه تهدید ناتوانی مالی یا ورشکستگی واقعی به وجود میآید، شرکتها باید قادر باشند وام بیشتری بگیرند تا صرفه جویی مالیاتی ناشی از آن جبران هزینههای آشفتگی مالی را بنماید.
۲) شرکتهایی که دارای دارائیهایی هستند که بازار دست دوم فعالی دارند باید نسبت به شرکتهایی که دارای دارائیهای نامشهودند، بیشتر استقراض کنند. هزینه مورد انتظار مشکل مالی تنها به احتمال وقوع آن مشکل بستگی ندارد، بلکه به ارزش از دست رفته به واسطه آن رویداد نیز متکی است. برای دارائیهای نامشهود احتمال بیشتری وجود دارد که در شرایط وقوع مشکلات مالی، ارزش خود را از دست بدهند.
۳) شرکتهایی که در حال حاضر با یک نرخ بالا مالیات پرداخت میکنند و این مسئله همچنان در آینده برای آن ها ادامه خواهد داشت باید نسبت به شرکتهایی که در حال حاضر یا در آینده مالیات کمتری میپردازند از بدهی بیشتری استفاده کنند. نرخ بالای مالیات شرکت موجب ایجاد صرفه جویی مالیاتی بهره میشود و بنابراین شرکتهایی که نرخ مالیات بالایی دارند، میتوانند از بدهی بیشتری استفاده کنند و با ثابت نگه داشتن سایر عوامل، این کار را تا زمانی ادامه دهند که صرفه جویی مالیاتی آن ها با هزینههای ورشکستگی و نمایندگی برابر شود. مطابق این مدل هر شرکت باید یک ساختار سرمایه مطلوب را انتخاب کند که منافع و هزینههای ناشی از بدهی را مساوی کند، زیرا چنین ساختاری ارزش شرکت را حداکثر خواهد کرد.
بدین جهت طبق این تئوری بیشتر شرکتهای سودآور در جستجوی حفظ نسبت بدهی بالاتر در ساختار سرمایه هستند. ولیکن مدارک تجربی دلالت بر عکس این موضوع دارند به عنوان مثال در تحقیقی که به وسیله باسکین[۴۰](۱۹۹۸)، برای ۵۰ شرکت در طی دوره زمانی پنجاه سال صورت گرفت دلالت بر این دارد که بیشتر شرکتهای سودآور کمتر از بدهیها استفاده میکنند (دریک[۴۱]، ۲۰۰۱، ص ۳).
۲-۱۰-۲- تئوری ترجیحی[۴۲]:
این تئوری توسط دونالدسون[۴۳] در سال ۱۹۶۲ ارائه شد. این تئوری بیان میکند:
۱) شرکتها تأمین مالی داخلی را به تأمین مالی خارجی ترجیح میدهند، همچنین بدهی را نسبت به حقوق صاحبان سهام ارجح میشمارند.
۲) شرکتها سیاست تقسیم سود خود را بر اساس فرصتهای سرمایهگذاری تدوین میکنند و از تغییرات ناگهانی در نسبت سود اجتناب میکنند.
۳) خطمشیهای ثابت تقسیم سود به علاوه نوسانات غیر قابل پیش بینی در سودآوری و فرصتهای سرمایهگذاری موجب میشود که تأمین مالی از طریق وجوه نقد به دست آمده از عملیات عادی شرکت بعضی مواقع بیشتر از مخارج سرمایه باشد و بعضی وقتها کمتر، زمانی که بیشتر است شرکتها بدهی خود را بازپرداخت میکنند و یا در اوراق بهادار قابل معامله سرمایهگذاری میکنند و زمانی که کمتر باشد شرکتها قرض میگیرند و یا اوراق بهادار خود را میفروشند. این سیاست به این خاطر است که شرکتها مخالف تغییرات عمده در تقسیم سود از سالی به سال دیگر میباشند.
۴) اگر تأمین مالی خارجی مورد نیاز باشد شرکتها در ابتدا اوراق بهادار کم ریسک تر منتشر میکنند. یعنی آن ها با بدهی شروع میکنند و در مرحله دوم آن ها ممکن است از اوراق قرضه قابل تبدیل استفاده کنند و در نهایت به عنوان آخرین چاره از سهام عادی منتشره استفاده میکنند.
دونالدسون (۱۹۶۲)، بیان میکند که مدیریت، تأمین مالی داخلی (سود انباشته) را به دلیل کم هزینه بودن و سهولت تأمین مالی شرکت بر سایر منابع وجوه ترجیح میدهد. در حالی که چنین تصمیمی میتواند با هدف به حداکثر رساندن ارزش شرکت در تضاد باشد. زیرا در صورتی که هزینه بدهی کمتر از بازده بعد از مالیات باشد، سهامداران ترجیح میدهند که شرکت به جای اندوخته کردن سود، سود را تقسیم و نیاز مالی خود را از طریق وام تأمین نماید (میرز[۴۴]،۲۰۰۱).
۲-۱۱- اهرم و ساختار سرمایه:
اهرم به کاربرد دارائیها و وجوهی که برای شرکت هزینه ثابت ایجاد میکند اشاره می کند. با توجه به تقسیم بندی انواع هزینههای ثابت به هزینههای ثابت عملیاتی و هزینههای ثابت مالی، میتوان سه نوع اهرم تعریف کرد. اهرم عملیاتی، تأثیر هزینههای ثابت عملیاتی بر سود عملیاتی شرکت را نشان میدهد، اهرم مالی، تأثیر هزینههای ثابت مالی (هزینه بهره بدهی و سود سهام ممتاز) را بر سود خالص نشان میدهد و اهرم کل، تأثیر مجموع هزینههای ثابت بر سود خالص را نشان میدهد.
لو[۴۵] در سال ۱۹۷۴ اهرم عملیاتی را با ریسک سیستماتیک مقایسه کرد و ارتباط مثبتی را به دست آورد. وی بر طبق مطالعات مندلکر و ری ارتباطی را بین بتا، اهرم عملیاتی و اهرم مالی به دست آورد. ماسولیس[۴۶] در سال ۱۹۸۳ در جهت سطح بهینه بدهی، مدل سال ۱۹۸۰ خود را به صورت ذیل خلاصه کرد: اگر صرفه جویی مالیاتی ناشی از استفاده بدهی، بیشتر از هزینه بدهی باشد شرکت با افزایش میزان بدهیها ارزش خود را بالا خواهد برد ولی اگر صرفه جویی مالیاتی بدهی کمتر از هزینه بدهی باشد، با کاهش بدهی ارزش شرکت افزایش مییابد (هاتفیلد[۴۷]،۱۹۹۴).
۲-۱۱-۱- اهرم عملیاتی:
اهرم عملیاتی، درصد تغییراتی که در سود قبل از بهره و مالیات به ازای یک درصد تغییر در فروش رخ میدهد را نشان میدهد. در هر مقدار از تولید و فروش درجه اهرم عملیاتی خاصی وجود دارد. درجه اهرم عملیاتی در نقطه سر به سر، بی نهایت خواهد شد. عوامل مختلفی بر روی درجه اهرم عملیاتی اثر میگذارند. صنعت تا اندازه زیادی روی فرایند تولید و اهرم عملیاتی اثر میگذارد. همچنین صنعت تا حدی بر روی تصمیمات ساختار سرمایه اثر میگذارد، خصوصاً اگر شرکتها تلاش نمایند یک اهرم مرکب[۴۸] را در یک سطح مدیریتی حفظ کنند. درجه اهرم عملیاتی تحت تأثیر صنعت است، بنابراین شرکتهای موجود در یک صنعت با درجه اهرم عملیاتی بالا ممکن است بدهی کمتری داشته باشند، در حالی که در شرکتهای با درجه اهرم عملیاتی پایین، بدهی بیشتری ممکن است وجود داشته باشد.
هرگاه سطح فروش زیر نقطه سر به سر شود، درجه اهرم عملیاتی منفی میشود و اگر فروش برابر با صفر شود، این درجه به سوی صفر میل میکند، بنابراین علامت مثبت و منفی درجه اهرم عملیاتی نشان دهنده مقدار فروش (در مقایسه با نقطه سر به سر) است. اگر درصد بالایی از هزینههای شرکت، هزینههای ثابت باشد شرکت دارای درجه اهرم عملیاتی بالایی است (پی.نوو،۱۳۸۰، ص ۱۴۱).
۲-۱۱-۱-۱- کاربردهای اهرم عملیاتی:
اصولاً اهمیت اهرم عملیاتی به این علت است که تغییر اندک در سطح فروش، تغییرات بیشتری در سود قبل از بهره و مالیات (EBIT)، ایجاد میکند. هر اندازه درجه اهرم عملیاتی بزرگتر باشد، ریسک خطای پیش بینی سود قبل از بهره و مالیات (EBIT) بیشتر میشود و در نتیجه احتمال این که مقدار واقعی سود قبل از بهره و مالیات منفی شود بیشتر خواهد شد (میرز،۲۰۰۱).
۲-۱۱-۲- اهرم مالی:
درجه اهرم مالی، نشان دهنده درصد تغییر سود هر سهم در ازای یک درصد تغییر سود قبل از بهره و مالیات است. در محاسبه درجه اهرم مالی به صورتهای مالی شرکت توجه میشود. اهرم مالی معیاری از ریسک مالی است و از هزینههای ثابت مالی ناشی میشود.
استفاده از اهرم مالی بدان علت است که این اهرم به آثار سود هر سهم مربوط و ناشی از تصمیماتی است که برای تأمین مالی شرکت گرفته شده است. اهرم مالی را اهرم ترازنامه یا اهرم ساختار سرمایه نیز میگویند. اگر میزان سود قبل از بهره و مالیات از نقطه سر به سر مالی کمتر باشد، درجه اهرم مالی منفی میشود و اگر میزان سود قبل از بهره و مالیات به سمت صفر میل کند، درجه اهرم مالی به سوی صفر میل خواهد کرد (ریموند پی.نوو،۱۳۸۰، ص ۱۵۲).
در زمانی که هزینههای ثابت مالی صفر باشد درجه اهرم مالی برای تمام مقادیر سود قبل از بهره و مالیات که بیش از صفر باشد مساوی با یک خواهد شد.
کاربرد اصلی اهرم مالی در پاسخ به این سؤال است که چرا اندکی تغییر در سود قبل از بهره و مالیات، باعث تغییر شدید در سود هر سهم خواهد شد. برای اندازهگیری ریسک مالی از اهرم مالی استفاده میشود. اگر هزینههای ثابت مالی شرکتی مثلاً سود سهام ممتاز یا بهره اوراق قرضه بیشتر شود درجه ریسک مالی افزایش مییابد (میرز،۲۰۰۱).
۲-۱۱-۳- اهرم مرکب:
درجه اهرم مرکب درصد تغییر سود هر سهم به ازای یک درصد تغییر در فروش را نشان میدهد. اهرم مرکب معیاری از ریسک کلی شرکت است. اهرم مرکب حاصل ضرب درجه اهرم مالی و اهرم عملیاتی میباشد.
۲-۱۲- مزایای تجزیه و تحلیل اهرم:
آنچه در مورد فرسودگی زناشویی عمدتاً مشاهده میشود فقدان حمایت و پرورش احساسات کودک درون افراد است که این مسئله حمایت از احساسهای فرد توسط بالغ درون
او امکان پذیر است. همسرانی که ارتباط خود را صرفاً با عشق آغاز کرده اند به دلیل این که از اهمیت توجه به بالغ درون در حفظ و بقاء عشق خود بی اطلاع هستند کم کم به مراحلی وارد میشوند که کودک درون آنان آزرده و خسته است.
یکی از مشکلات مهمی که اغلب بین همسران پیش میآید وجود تابوهای فرهنگی ( ممنوعیت عرفی) دربارهی آموزش صحیح روابط جنسی و عدم آگاهی افراد به مراحل چهارگانهی یک ارتباط جنسی است.
با این که کلاسهای آموزش پیش از ازدواج - که اجباری هم هستند - فرصت مغتنمی برای تشریح یک ارتباط طبیعی و مطلوب جنسی است، اما تابوهای فرهنگی مانع از تشریح و آموزش درست اصول روابط جنسی میشوند و این کلاسها آن بار آموزشیای را که باید داشته باشند، ندارند .
در ارتباط جنسی - نه صرفاً عمل جنسی که میتواند به یکسری فعالیتهای فیزیولوژیک خلاصه شود - در مرحله آغازین میل یا کشش جسمی و ذهنی شروع و با تحریک و تصحیح بدن و سپس ارضاء جسمی و ذهنی و در نهایت گذر از مرحلهی خاتمه، رابطه پایان مییابد. مرحله چهارم یا خاتمه ارتباط معمولاً نادیده گرفته میشود و قدردانی کلامی و غیرکلامی ( نوازش های سطح یک و دو) به دلیل فقدان اطلاعات همسران از اهمیت آن انجام نمیشود.
بدین گونه یک رابطه زناشویی مناسب که در سالهای اولیه پیوند زوج در تقویت و تحکیم حریم زناشویی نقش محوری داشت کم کم به یک عمل تکراری و تکلیف گونه تبدیل میشود که بدون مغازله و معاشقه است، و فقط حکم یک عمل جنسی صِرف ( بدون نوازش های سطح دوم) تبدیل میشود که نتیجهی آن عادت و دلزدگی روانی دو طرف است(خواصی، ۱۳۸۹).
۲-۱-۱-۳- دلایل بروز و نشانه های دلزدگی زناشویی
فصل دوم: پیشینه پژوهش
دلمردگی و خسته شدن از همسر معمولا وقتی رخ میدهد که آن شور و هیجان اولیه زندگی مشترک از بین میرود و همسران که تصور میکردند یکدیگر را میشناسند، با ادبیات متفاوتی با یکدیگر روبهرو میشوند. در این وضعیت نوعی «صمیمیت بیروح» در روابط بین زوجها برقرار است که ممکن است هر یک، طرف مقابل را مسئول به وجود آمدن آن بداند از جمله دلایل فرسودگی عبارتند از:
۱- توقعات غیرمنطقی و غیرواقع بینانه: گاهی توقعات فرد آنقدر بالا و غیرواقع بینانه است که ازدواج با هر فرد دیگری هم نمیتواند آن توقع ها را برآورده کند. مثلاً زنی که توقع دارد شوهرش که از صفر زندگی را با او شروع کرده باید یکساله هم خانه و هم ماشین بخرد معلوم است با دیدن واقعیت دلزده میشود.
۲- گذشتن از فاز هیجانی اول ازدواج: وقتی زن و شوهر از فاز هیجانی و عاطفی اول ازدواج بیرون میآیند، هر حادثه کوچکی را بهانه میکنند تا به همسرشان یک برچسب منفی بزنند. در این مواقع سکوت مردها نشانه بیاحساسیشان تلقی میشود و یک بار محبت نکردن زنها نشانه نامهربانیشان.
۳- نگفتن احساسات به یکدیگر: اگر همسران نیازهای خود را مطرح نکنند یا در رابطه با همدیگر پی به نیازهای یکدیگر نبرند و به راه حل مثبتی برای برآورده کردن نیازهایشان نرسند، خطر دلزدگی دو چندان میشود .
به گمان همسران، عشق کاملکننده زندگی آن ها خواهد بود اما عشق به تنهایی نمیتواند دایره صمیمیت را شکل دهد. زمانی صمیمیت در اوج بود اما حالا شور و احساسات فروکش کرده است و خود واقعی طرفین برای هم آشکار شده است (بوون، ۱۹۶۶).
روانشناسان میگویند ممکن است فرسودگی و خستگی از روابط با همسر ریشه در روابط مخدوش در دوران کودکی دارد. شاید یکی از همسران توجه لازم و کافی را از والدین خود در دوران کودکی دریافت نکرده است و احساس میکند نمیتواند در مقابل همسر آنچنان که باید جلوهگری کند یا به خود بابت روابطی که با همسرش برقرار کرده است، ببالد و افتخار کند. او به طور طبیعی نارضایتی از روابط با والدین را به رابطه با دیگران و به ویژه همسرش تعمیم میدهد. از نظر روانی فاصله گرفتن از همسر میتواند به دلزدگی تعبیر شود فرد از خود میپرسد: چرا باید با کسی زندگی کنم که نمیتواند تمام نیازهای مرا برآورده کند. البته ریشه دلزدگی فقط در دوران کودکی نیست و گاه دلایل دیگری مثل «جنگ قدرت» هم دارد. زندگی
فصل دوم: پیشینه پژوهش
زوجی را تصور کنید که دایم و بابت همه چیز از کوچک و بزرگ گرفته با هم بحث میکنند. درباره پول، وقت خواب، تربیت بچهها و حتی نوع پوشش. رابطهای که بر محور چنین مشاجراتی بچرخد و نتوان پایانی بر آن یافت، قطعاً مخدوش است.
از سوی دیگر، نگرش منفی هم به صمیمیت یک رابطه خاتمه میدهد فرد با خود می گوید:«اگر کسی کاری برای من نمیکند، چرا من باید کاری انجام دهم. البته فرسودگی خود یک دفاع است. وقتی فرد نمیخواهد احساساتی مانند خشم و ناامیدی را بروز دهد، احساس
فرسودگی پیدا میکند. وقتی مدتهای مدید همسران درباره آنچه آزارشان میدهد، صحبت نکنند، دچار دلزدگی میشوند و هر دو در تنهایی به دنبال جایی هستند که کمی آرامش و رضایت بیشتری را تجربه کنند. بنابراین کارشناسان تأکید میکنند دلزدگی را نه فقط یک احساس بلکه یک علامت منفی در زندگی مشترک محسوب کنید (بوون، ۱۹۶۶).
در هر مرحلهای از زندگی، و در هر موقعیت جدید، همه آدمها باید بطور مداوم بین امنیت و قابل پیشبینی بودن از یک طرف و عطش ماجراجویی و چالش از طرف دیگر، انتخاب کنند. وقتی افراد امنیت زیاد داشته باشند، ممکن است دچار یکنواختی کُشندهای شوند که ذهن را تیره و تار کرده و روحیه را از بین میبرد. اگر از طرف دیگر، زندگی سراسر چالش و ماجراجویی داشته باشند، ممکن است منابعشان به شدت تخلیه شود و زندگی پرهرج و مرج و غیرقابلپیشبینی را بگذرانند. هدف عالی برای هر فرد پیدا کردن بهترین تعادل بین این دو انتخاب است.
وقتی قرار باشد فقط خودمان را در نظر داشته باشیم، این فرایند به اندازه کافی مشکل خواهد بود. وقتی وارد یک رابطه نزدیک میشویم، از آن سختتر شده و مجبور خواهیم بود به طور متقابل بین تعارضاتمان با طرف مقابل تعادل ایجاد کنیم.
زوجها در ابتدای رابطه تا حد زیادی برای استقبال از ماجراجوییهایی که ارتباطشان ایجاد میکند مشتاق هستند. آنها جذب سختی کشف همدیگر میشوند و به طور پیوسته افکار، اعمال و احساسات جدیدی را تجربه میکنند. در این شرایط که هنوز نمیدانند رابطهشان تا کجا ادامه پیدا خواهد کرد، نیاز به راحتی و امنیت هنوز به خاطرشان خطور نکرده است(خواصی، ۱۳۸۹).
همینطور که همدیگر را میشناسند و سرعت اکتشافات جدید کاهش مییابد، زوج بیشتر و بیشتر نگران آینده رابطه میشوند. هر دو طرف یا یکی از آنها هرگونه تغییرات شخصی تهدیدآمیز را محدود میکند و به جای روابط قابلپیشبینی به هم پاداش میدهند. به شریکهایی تبدیل میشوند که سعی میکنند محدودیتهای همدیگر را بپذیرند به جای اینکه
فصل دوم: پیشینه پژوهش
آنها را به چالش بکشند. وقتی دو طرف اجازه میدهند که گذشته، آیندهشان را تعریف کند، اکتشافات اولیه آنها در منطقه ناشناخته به وضعیت رکود تبدیل میشود و این محدودیتهای انتخاب شده را عشق واقعی و ماندگار میپندارند.
۱- نشانه های جسمی: بعضی افراد اصلا فرسودگی را یک نوع احساس خستگی و کسالت میدانند، دلزدهها علامتهایی مثل بیحالی، سردردهای مزمن، دردهای شکمی و بیاشتهایی یا پرخوری هم از خودشان نشان میدهند. دلزدهها از نظر جسمی هم از پا میافتند.
۲- نشانه های عاطفی: دلزدهها قبل از هر چیز احساس آزردگی میکنند. آنها حس میکنند در زندگی مشترک اذیت میشوند. تمایلی به حل مشکلات نشان نمیدهند و امیدی هم ندارند مشکلاتشان حل شود. گاهی این ناامیدی و اندوه آنان را به وادی افسردگی میکشاند. آنها احساس میکنند زندگی پوچ و بیمعنایی دارند. حس میکنند کسی را در زندگی ندارند که از آنها حمایت عاطفی کند.
۳- نشانه های روانی: دلزدهها خودشان را باور ندارند، حس میکنند شکست خوردهاند و خودشان را دوست ندارند. درست همین احساسات را نسبت به همسرشان هم دارند. آنها دیگر نه همسرشان را قبول دارند و نه میتوانند او را دوست داشته باشند(کوزن و روزنبرگ، ترجمه فرهنگ، ۱۳۷۸).
۲-۱-۱-۴- حفظ روابط زناشویی
عشق، باآنکه محرک قدرتمندی برای زوجهاست که یار و یاور هم باشند، خوشبخت شوند و تشکیل خانواده بدهند، برای ادامه زندگی و حفظ زندگی زناشویی کافی نیست و نقشی در ایجاد خصوصیات شخصی و مهارتهایی که لازمه زندگی مشترک موفق است ندارد. لازمه داشتن مناسبات حسنه کیفیات و خصوصیات فردی متعهد است که از جمله آنها میتوان به تعهد، حساسیت، سخاوت، ملاحظه، صمیمیت، وفاداری، مسئولیت، اعتماد و اطمینان اشاره کرد. زن و شوهر به همکاری، مودت حسن تفاهم و باورهای همگون نیاز دارند. باید انعطا فپذیر، پذیرنده و بخشنده باشند، باید خطاهای یکدیگر را تحمل کنند و به خصوصیات هم بها بدهند. تنها درصورت وجود این خصوصیات و تقویت به مرور ایام آنهاست که ازدواج به بلوغ و شکوفایی میرسد.
ازدواج با سایر مناسبات زندگی تفاوت دارد. وقتی زوجی با هم زندگی میکنند و متعهد به حفظ زندگی مشترک هستند، توقعاتی از هم پیدا میکنند. هر کدام انتظار دارند که از عشق بیقید و شرط، صمیمیت و وفاداری و حمایت دیگری برخوردار باشند. زن و شوهر، به طور
فصل دوم: پیشینه پژوهش
صریح، یا غیر مستقیم، کلامی و غیرکلامی خود را به رعایت این نیازهای عمیق متعهد کردهاند هر اقدام زن یا شوهر مفاهیمی مشتق از این امیال و انتظارات دارد(کوزن و روزنبرگ، ترجمه فرهنگ، ۱۳۷۸؛ بوون، ۱۹۶۶).
به خاطر شدت احساسات و توقعات و تحت تأثیر وابستگی عمیق و معانی سمبلیک و اغلب دلبخواهی، که زن و شوهر برای اعمال یکدیگر در نظر میگیرند. احتمال برداشت سوء تفسیر و نادرست رفتارهای آنها ازهم زیاد است. وقتی دراثر سوء تفاهم اختلافاتی بروز میکنند، زن و شوهر به جای توجه به مسئله، درمقام سرزنش یکدیگر حرف میزنند، وقتی مشکلات
نمایان میشوند و خصومت و سوءتفاهم بالا میگیرد، زن و شوهر جنبه های مثبت و قوت یکدیگر را از یاد میبرند و بهتدریج کار به جایی میرسد که اصل زندگی مشترک زیر سؤال میرود و گرفتاری اصلی و عامل سوءتفاهم فراموش میشود آرون بک، سوءتفاهم را مهمترین علت مشکلات زناشویی و روابط انسانی میداند به اعتقاد او تفاوت در نحوه نگرش افراد باعث بروز اختلاف و پیآمدهای ناشی از آن میشود (بک، ترجمه قراچهداغی، ۱۳۸۲).
طبق تحقیقات مایکلگورین که بیش از۲۰ سال به طول انجامید، مغزانسان در جریان مراحل مختلف ازدواج تغییرات زیادی را تجربه میکند. همین تغییرات مغزی سبب ایجاد تغییرات رفتاری میگردد. ادراک صحیح این تغییرات همان کلید دستیابی به ازدواج موفق است.
این تغییرات شامل ۴ مرحله به شرح زیر میباشد:
الف ) مرحله عشق: وقتی زن و شوهر احتمالی، با یکدیگر آشنا میشوند و رابطه عاطفی بین آنها برقرار میشود، مغز آنها وارد مرحله « عاشق شدن » میگردد. در این مرحله، بدن آنها مادهای موسوم به فرومونز[۲۴] تولید میکند. به عنوان مثال، هنگامی که زن و مرد به یکدیگر نگاه میکنند، خود را به هم بسیار نزدیک و وابسته میبینند و احساس میکنند که یک روح در دو جسماند دراین میان هورمون اکسیتوسین نقش بسیار مهمی ایفا میکند این هورمون را هورمون ایجاد وابستگی مینامند. این هورمون همان هورمونی است که در بدو زایمان مادر در بدن او ترشح میشود و عامل به وجودآمدن وابستگی عمیق مادر به نوزادش است. به همین دلیل این هورمون، زن و مردی را که عاشق یکدیگر هستند به هم وابسته میسازد. اکسیتوسین باعث میشود که طرفین رابطه، رفتارهای ناخوشایند یکدیگر را نبینند.
فصل دوم: پیشینه پژوهش
ب) مرحله دلسردی: چندمین ماه یا حتی یک سال پس از ازدواج، هورمونها و شیمی مغز دچارتغییراتی میگردند، بخش« فکرکردن » در مغز به وجود نقاط ضعف درشریک زندگی پی میبرد. دراین مقطع است که زن و شوهر به راحتی از رفتارهای یکدیگر ناراحت میشوند. اگر زوجین در مرحله اول با یکدیگر ازدواج کرده باشند، در مرحله دوم نسبت به انتخاب خود دچار شک و تردیدی جدی خواهند شد و به سادگی در مییابند که ازدواج آنها با مشکلی روبهرو شده است اما این مرحله کاملاً طبیعی است و این دلسردی ناشی از تغییرات شیمیایی بدن است و گذر از این مرحله، به منظور همگام کردن دو دیدگاه متفاوت الزامی است (بک، ترجمه قراچهداغی، ۱۳۸۲).
نمودار ۳-۱- عبارت خطا و عامل ناکارایی مرز تصادفی
اگر خطای تصادفی بزرگتر از اثرات عدم کارایی باشد آن گاه محصول مشاهده شده در بالای تابع مرزی قرار می گیرد .
۳-۱۰- روش های آماری مورد استفاده برای تجزیه و تحلیل داده ها
۳-۱۰-۱- آمار توصیفی
به مجموعه روشهایی که برای سازمان دادن , خلاصه کردن و توصیف مشاهده ها مورد استفاده قرار می گیرند آمار توصیفی می گویند که شامل شاخص های مرکزی( میانگین ، میانه ) و پراکندگی ( انحراف معیار، چولگی و کشیدگی ) می باشند .
۳-۱۰-۲- آمار استنباطی
شامل آزمون های ذیل می باشد :
۱- تعیین رتبه کارایی شعب و اجرای رگرسیون
در این مطالعه از شیوه دو مرحله ای برای تشریح فاکتورهای موثر بر کارایی سود شعب بانک سینا استفاده گردیده است. در مرحله اول با بهره گرفتن از روش SFA و با بهره گرفتن از گروه مشاهدات به رتبه بندی کارایی( θ ) برای هر شعبه پرداخته شده است در مرحله دوم ، برای برآوردهای کارایی به دست آمده در مرحله اول بر روی عوامل تعیین کننده داخلی[۷۰] با بهره گرفتن از رگرسیون OLS ارزیابی می گردد .
در ادبیات کارایی معمولاً از دو نوع تابع جهت مرزهای هزینه ، درآمد و سود استفاده می شود یکی تابع کاب – داگلاس و دیگری تابع ترانسلوگ . در این تحقیق با توجه به حجم کم داده ها و اینکه استفاده از تابع ترانسلوگ به علت وجود تعداد زیاد متغیرها در آن مدل ، درجه آزادی را کاهش می داد و باعث افزایش واریانس ضرایب می گشت از تابع کاب-داگلاس استفاده شده است .
مرحله اول :
در ابتدا تابع سود که با محصولات ( Y) و قیمت نهاده های تولیدی (W) ارتباط دارد ، به صورت کاب داگلاس تصریح شده و بر اساس معادله (۳-۲) برآورد می گردد و با عنایت به تابع مذکور کارایی واحدها اندازه گیری می شود .
Lnπ = f(W,Y,β)
Lnπ = α + ∑βj ln yj + ∑ lnWk + lnVπ- lnUπ
که در معادله فوق به ترتیب :
π = سود شعب
Yj = نسبت محصولات شعب به مجموع دارایی های شعب
Y1 = نسبت تسهیلات به مجموع دارایی های شعب
Y2= نسبت سرمایه گذاری ها به مجموع دارایی های شعب
Y3= نسبت سپرده های نزد سایر بانک ها به مجموع دارایی های شعب
Wk= عوامل تولید
W1 = لگاریتم قیمت نیروی کار
W2= لگاریتم قیمت سرمایه فیزیکی
W3= لگاریتم قیمت سرمایه مالی
مرحله دوم :
همانگونه که بیان شده در این مرحله ، برآوردهای کارایی به دست آمده در مرحله اول را بر روی عوامل تعیین کننده با بهره گرفتن از رگرسیون OLS رگرس می گردد .
هدف برآورد تابعی به شکل زیر می باشد :
θ = αZi + ε
که در آن :
θ = رتبه کارایی بدست آمده در مرحله اول
Z= بردار متغیر مستقل که همان متغیر های ذکر شده در مرحله اول می باشد.
α= ضرایب رگرسیون می باشد که حاکی از اثر یک متغیر مستقل بر متغیر وابسته است که بایستی برآورد شود
ϵ= جمله خطا می باشد .
در اجرای رگرسیون به موارد ذیل نیز پرداخته خواهد شد :
۱-آزمون کولموگروف – اسمیرنف[۷۱]
برای آزمون نرمال بودن داده ها از آزمون کولموگروف – اسمیرنف استفاده می شود که فرضیه آن به صورت زیر است:
آماره آزمون کولموگروف – اسمیرنف به شکل زیر تعریف می شود :
= sup
که در آن توزیع مورد نظر برای مشاهدات و توزیع تجربی مشاهدات می باشد .
نحوه داوری : اگر مقدار احتمال مربوط به این آزمون بزرگتر از ۰۵ /۰ باشد با اطمینان ۹۵/۰ می توان نرمال بودن توزیع داده ها را مورد تایید قرار داد . اگر مقدار احتمال محاسبه شده از ۰۵/۰ کمتر باشد، در این صورت H رد و H1 پذیرفته می شود و برای نرمال بودن داده ها از لگاریتم آنها استفاده می گردد . ( مومنی ، ۱۳۸۹)
۲- ضریب تعیین
ضریب تعیین (R2 ) توان دوم ضریب همبستگی است . ضریب تعیین ، شاخصی است که خوبی برازش معادله رگرسیون را اندازه گیری می کند و مشخص می نماید که چند درصد از تغییرات متغیر وابسته توسط متغیر مستقل بیان می شود . مقدارضریب تعیین همواره بین صفر و یک قرار دارد . اگر تمامی مشاهدات ، روی خط رگرسیون باشند ، برازش کامل را به دست می دهد که این حالت به ندرت اتفاق می افتد. در این صورت R2 برابر یک است. R2 برابر صفر به معنای عدم ارتباط بین متغیر وابسته و متغیرهای توضیحی است . مقادیر دیگر بین این دو حد قرار می گیرد و درصد تغییرات متغیر وابسته که از متغیر مستقل ناشی می شود را بیان می کند . در زمینه رگرسیون ، R2 معیار پر معناتری از ضریب همبستگی است ، چرا که R2 نسبت تغییرات متغیر وابسته توضیح داده شده بوسیله متغیرهای توضیحی را ارائه می دهد ، در حالی که ضریب همبستگی فاقد چنین خصوصیتی است . ( گجراتی ، ۱۳۸۳)
۳- آزمون معنادار بودن کل رگرسیون ( آزمون F )
در یک مدل رگرسیونی دو متغیره به شکل زیر:
Yt = ۰ + ۱ Xt + t
برای آزمون معنی دار بودن کلی رگرسیون، فرضیه کلی به شرح زیر تدوین شده است :
|
ملاصدرا اعتقاد دارد که نفس انسان امور خارجی را در پرتوی صورت ذهنی ادراک میکند یعنی انسان بهواسطه حواس ظاهری اشیاء خارجی را ادراک میکند و در مرحله بعد چون اموری محسوس قابلیت ادراک را ندارند نفس انسان با حقیقت آن ها در عالم مثال ارتباط برقرار میکند و صورتی از آن ها را اخذ میکند سپس حقیقت را که ازآنجا یافت در ذهن ایجاد میکند و در مرحله چهارم نفس انسان با آن صورت در ذهن آگاهی پیدا میکند و ادراک حاصلمان میشود اما سهروردی این وساطت را نمیپذیرد و قائل است که نفس انسان بهطور مستقیم با شیء خارجی ارتباط برقرار میکند و محسوسات خارجی را ادراک میکند یعنی نفس بدون وساطت وجود ذهنی امور خارجی ادراک میکند البته ایشان وجود ذهنی را انکار نمیکند و طرح این مسئله را ضروری میداند.[۲۹۵]
ملاصدرا در کتاب شواهد الربوبیه عوامل وجودی را بر سه گونه وجود (عقلی، ذهنی و مادی) میداند.[۲۹۶]
و ادله متعدد را در کتب فلسفی خود برای اثبات وجود ذهنی مطرح میکند.[۲۹۷] ملاصدرا معتقد است که آنچه معلوم بالذات قرار میگیرد وجود حقیقی و مثالی اشیاء خارجی است که در ذهن نقش میبندد و امور محسوس خارجی معلوم بالعرض خواهند بود برخلاف سهروردی که معلوم بالذات را محسوس خارجی میداند از دیدگاه ملاصدرا ادراک بهواسطه حضوری صورت از شیء در ذات مدرک حاصل میگردد و این مدرک همان نفس انسان است و قوای ظاهری واسطه این ادراکاند.[۲۹۸]
ملاصدرا ادراک خیالی را همان ادراک کلی موجود و محسوس خارجی توسط مدرِک، البته به همراه حئیت مخصوص و با نبود ماده تعریف میکنند؛ و شروط آن را اکتشاف به حئیت و جزئیت مدرَک میداند.[۲۹۹] ملاصدرا میگوید نفس انسانی با ارتباط اشیاء خارجی و با ارتباط و اتصال با حقیقت آن ها در عالم مثال، صوری را در خود ایجاد میکند و به آن صورتهای ایجادشده در ذهن علم دارد و در این مرحله با آن صور علمی متحد میشود.[۳۰۰]
ملاصدرا در کتاب تصور و تصدیق میگوید هر آنچه در مشاعر نفس و قوای ادراکی یافت میشود در خود نفس قرار دارد زیرا نفس همان مدرک حقیقی و از مشاعر ادراکی میباشد.[۳۰۱] و قوا فقط جنبه وساطت و ابزاری خواهند داشت بهطوریکه اگر در این اعضا و قوا خلل ایجاد شود نفس انسان قادر به ادراک امور محسوس نخواهند بود.[۳۰۲]
همچنین ملاصدرا شکل و صورت که در قوای انسان حاصل میگردد را به خاطر اغراض و نیاز جانب نفس میداند.[۳۰۳]
ایشان صورتهای ادراکی را امور مجرد میداند که برای نفس مجرد انسانی حاضر میگردند و هرگز آن امور ادراکی نمیتواند از اشیاء مادی خارجی باشند[۳۰۴].
ملاصدرا همچنین در کتاب حاشیۀ الهیات شفاء میگوید نفس انسان نسبت به ادراکات نفسانی خود جنبه صدوری دارد نه جنبه قابلی[۳۰۵]
به عبارت واضحتر نفس انسان بعد از مشاهدۀ امور محسوس خارجی و اتصال به حقیقت مثالی آن ها، صورتی از آن ها را در خود ایجاد میکند و به این صورت ایجادشده در نفس خود علم دارد نه اینکه با ملاحظۀ اشیا محسوس خارجی صورت از او نزد نفس نقش میبندد و آن ها را میپذیرد تا جنبۀ حلولی و قابلی پیدا کند بلکه نفس نسبت به آن صورتهای حسی و خیالی جنبۀ صدوری دارد.
ملاصدرا برای نفس بهصورت ذاتی سمع، بصر، شم، ذوق و لمس را ثابت میداند منتهی به خاطر مرض، خواب، موت و یا امور دیگر مختل شود و نتواند که را که به عهد آنهاست بهخوبی انجام دهد.
نفس برای خلاقیت صور علمی، محتاج به فاعل مافوق و اعداد مادون است البته احتیاج به مادون تا هنگام است که تعلق به بدن داشته باشد هرگاه از این وابستگی رهای یابد میتواند بدون استعانت از قوای بدن و صور جزء خلاق و مظهر صور عالم قدس باشد[۳۰۶]
خلّاقیت نفس و عشق
ابنعربی میگوید اگر قوهی خیال نبود هنگام غیبت اشیاء از حوزهی حس، تصویر حاصل از آن ها نیز از لوح نفس آدمی محو شده، و اصلاً صورتی نزد آدمی باقی نبوده که با تمرکز و خلاقیت به آن صورت، عشق حاصل شود، بنابراین ابنعربی زیربنای عشق را در خلاقیت قوهی خیال جستجو میکند[۳۰۷].
خیال در بروز عشق نقش اساسی دارد؛ و عشق نیز مقولهی معرفتی است؛ و با معرفتشناسی خیال پیوند دارد. ملاصدرا لذت و عشق را ادراک ملائم معنا میکند؛ و بدین ترتیب لذت را نوعی ادراک میداند[۳۰۸].
بنابراین صورتی که به همت خیال و با فرایند تمثل و استحسان ساخته میشود. معشوق بالذات است؛ و این مطلب، علاوه بر آنکه اهمیت مضاعف خیال را در عشق شناسی بیان میدارد به این واقعیت نیز اشاره میکند که عاشق در حقیقت بر فعل و هنر خود عشق میورزد و این همان لطیفهای است که ابنعربی بهصراحت به آن اصرار میورزد. ملاصدرا در ضمن عبارات مختلفی از نقش اساسی خیال در بروز عشق سخن میگوید.[۳۰۹]
بنابراین فرایند ادراک ناشی از حلول و انطباع صور در نفس نیست. بلکه صورت، بعینه همان قوهی ادراکی نفس نیز هست مرتبهای از مراتب نفس است. مقصود از اتحاد در این بحث اعم است از وحدت و اتحادی که واقعیتی ذو مراتب با مراتب خود دارد.[۳۱۰]
حل شبهات متکلمین با استناد به تجرد خیال
ملاصدرا با استناد و اثبات تجرد برزخی خیال شبهات بسیاری از متکلمین در این راستا ازجمله شبهی شریک الباری در ذهن، شبهی اجتماع ضدین، شبههی اجتماع نقیضین، شبههی انطباع کبیر در صغیر و… را پاسخ میدهد.
حل شبههی شریک الباری در ذهن
ما قادر هستم اموری را که در خارج موجود نیستند تصور کنیم و این احکام را بهعنوان محمول به آن ها حمل کنیم مثل شریک باریتعالی محال است. در قضایای حملیه وجود موضوع لازم است تا اینکه محمول بر او حمل شود زیرا ثبوت محمول برای موضوع لازم است.[۳۱۱] و همانطور که تحقق و ثبوت موضوع برای محمول لازم است. تحقق و ثبوت محمول هم لازم است تا اینکه شیء موجود بر موضوع موجود حمل شود و الا اگر این امور دارای تحقق نباشد چگونه بر موضوع قابلحمل خواهد بود.
ظرف تحقق و وجود آن ها نیز مادی نیست و در خارج هم موجود نیستند ظرف تحقق آن ها ذهن و خیال میباشد که دارای تجرد هستند پس با تجرد قوهی خیال است که میتوان به این شبهه پاسخ داد.
حل شبههی اجتماع ضدّین یا اقتران متقابلین در ذهن و خیال
استاد حسنزاده آملی در کتاب معرفت النفس صدرا درباره تقریر ملاصدرا میفرماید[۳۱۲].
((اقتران متقابلین بلکه متضادین در یک جسم صحیح است و این اقتران در نفس صحیح نیست پس نفس جسم و جسمانی نیست- در تحریر آن میگوییم که جسم واحد قبول انقسام میکند ولو انقسام فرضی پس میشود که در زمان واحد جسمی یک قسم و یکطرف آن مثلاً سیاه باشد و قسم دیگر آن سفید همانند جسم ابلق و همچنین ممکن است در زمان واحد برخی از جسم سرد باشد و برخی از آن گرم و همچنین برخی از آن محاذی چیزی باشد و برخی دیگرش محازی آن نباشد. بلکه محازی چیز دیگری باشد. پس در جسم واحد اقتران دو امر متضاد و متناقض در زمان واحد صحیح است؛ که هریک از آن دو قائم به یک قسم آن در یکزمان باشد))
خلاصه سخن اینکه ممکن است یک جسم در یکزمان واجد صفتی باشد و هم فاقد آن، حال ببینیم که نفس ناطقه نیز ممکن است که در زمان واجد صفتی و در همان زمان فاقد همان صفت باشد؟ در تقریر آن میگوییم همانگونه که حرارت و برودت مثلاً دو امر متناقض متقابلند. علم و جهل نیز اینچنیناند و شهوت و غضب نیز اینچنین و محبت و عداوت نیز اینچنین، حال میبینیم که آیا یک شخص انسان یعنی یکنفس ناطقه درزمان واحد هم علم به چیزی داشته باشد و هم خشم و بیزاری از همان چیز و یا هم دوستی به چیزی داشته باشد و هم دشمنی به همان چیز که در وی یعنی در یکنفس ناطقه هر یک از دو امر متناقض مذکور در زمان واحد اقتران یابد
بدیهی است که در عدم صحت آن شک و تردیدی نیست و کسی روا نمیدارد که شخص مثلاً به کتاب زید عالم باشد و درعینحال به همین کتابت زید جاهل باشد. پس نتیجه میگیریم؛ که آن قوت ادراکیه و شوقیه انسان جسمانی نیست و چون ممکن است که امور مذکور اضافه و انتساب به اشیای جزئی خارجی داشته باشند. در این صورت قوه مدرکه آن ها قوه عقلیه نخواهد بود؛ زیرا که وی مدرک کلیات است. پس قوهی ادراکیه و شوقیه مذکور ورای اجرام است. ولی در حد عاقله نیست بهعبارتدیگر این قوهی خیال مجرّد به تجرد برزخی است.[۳۱۳] پس با تجرد خیال است که شبهه اقتران دو متضاد پاسخ داده میشود.
پس خلاصه اینکه در یک جسم دو صف متضاد میتواند اجتماع نماید، زیرا قابل انقسام است. برای مثال بخشی از یک جسم میتواند سیاه و بخشی دیگر میتواند سفید، اما در قوهی خیال نمیتوان چنین چیزی داشت؛ زیرا برای مثال نمیتواند هم عالم بهصورت خیالی جزئی باشی وهم جاهل به آن یا به چیزی هم مبحت داشته باشد هم غضب[۳۱۴] باید توجه کرد که با توجه به قرائن، منظور از اجتماع در این برهان، اقتران است. والا سفیدی و سیاهی در یک جسم و در یک مکان مجتمع نمیشوند. [۳۱۵]از طرف دیگر توان این اشکال را حل کرد که اقتران دو متضاد در ذهن هم ممکن است یعنی ما میتوانیم چیزی را تصور کنیم که بخشی از آن سیاه و بخشی سفید باشد و مثال علم و جهل یا محبت و غضب مربوط به قوهی وهم است و نه خیال، زیرا علم و جهل یا محبت و غضب نسبت به امری جزئی ازجمله معانیاند و نه صور خیالی.
حل شبههی اجتماع نقیضین در ذهن
با استناد به تجرد خیال است که دو ضد میتوانند در کنار همدیگر اجتماع یابند زیرا وقتی ما حکم میکنیم که سفیدی و سیاهی متضادند و میدانیم آن قوهای که حکم صادر میکند باید هر دو صورت سیاهی و سفیدی را باهم ملاحظه کند و اگر خیال مادی بود و این اجتماع ضدین در جسم نیز محال میبود پس توجیه و حل این شبهه تنها با تجرد خیال امکانپذیر است.
اینکه ما قادر هستیم که امور انتزاعی و صفات عدمی را تصور کنیم مثل تصور مفهوم ریاست، وکالت، شریک الباری، و اجتماع نقیضین… ثبوت این امور عدمی و اوصاف انتزاعی مستلزم تحقق و تحصل از آن ها است همانگونه که تحقق و تحصل موضوع لازم است تا محمول بر آن موضوع جدید حمل شود. تحقق و ثبوت محمول هم لازم است تا اینکه شیء موجود بر موضوع موجود حمل شود و الا اگر این امور دارای تحقق نباشد چگونه بر موضوع قابلحمل خواهد بود.
ثبوت و تحقق این امور عدمی و اوصاف انتزاعی یا در خارج است یا در ذهن و خیال. این امور در ظرف خارج محقق نیستند. چون اینها از امور اعتباریاند؛ و تحقق امور اعتباری در خارج غیرممکن است.
پس ظرف تحقق و ثبوت این امور اعتباری در ظرف ذهن و خیال است؛ و این ظرف مادی نیست وگرنه در یکزمان واحد نمیشود دو ضد در کنار یکدیگر باشند پس با تجرد قوهی خیال است که اموری مثل اجتماع ضدین و اجتماع نقیضین معنا مییابند.[۳۱۶]
حل شبههی انطباع کبیر در صغیر
با توجه و استناد به تجرد قوهی خیال است که صور امور غیرواقعی و بسیار بزرگ چون دریای جیوه و کوه یاقوت میتوانند در محلی کوچک منطبع شوند زیرا اگر قوهی خیال مادی میبود این انطباع کبیر در صغیر محال بود البته درعینحال باید توجه داشت خود این صور اموری وجودی هستند و در ذهن موجود میباشند؛ و ما میتوانیم آن ها را با صور محسوس مقایسه کنیم؛ و ۲) قسمتی از این صور نمیتوانند در خارج از بدن ما و یا در هوای اطراف باشد، زیرا هوای اطراف ما نه جزء بدن ما است و نه از ابزار نفس میباشد.
پس با اثبات تجرد خیال است که میتوانیم کبیر را در صغیر بگنجانیم در غیر این صورت انطباع کبیر در صغیر محال میبود. توضیح مفصل آن به شرح ذیل میباشد انسان صوری را تخیل میکند که این صور وجود خارجی ندارند از قبیل دریایی از جیوه یا کوهی از یاقوت و غیره و انسان میتواند برای آن صور خیالیه و غیر آن ها تمییز و تشخیص قائل شود. پس میتوان گفت که این صور امور وجودی هستند. چگونه این صور امور وجودی نباشند درحالیکه ما وقتی شخص زید را تخیل میکنیم؛ و سپس آن را مشاهده میکنیم. داوری میکنیم؛ که این دو صورت محسوس و خیالی باهم متفاوتاند اگر این صور امور وجودی نبودند. یک چنین قضاوتی در کار نبود؛ و محل این صور محال است که جسمانی باشد؛ یعنی محال است که متعلق به این عالم ماده باشد. به دلیل اینکه تمامی بدن ما در مقایسه با صور متخیله ای که داریم نسبت چیزی اندک با چیزی بسیار است. پس چگونه صورتهای بزرگ بر این مقدار کوچک منطبق میشوند؛ و نیز ممکن نیست که گفته شود و نیز ممکن نیست که گفته شود بعضی از آن صور منطبع در بدنهای ما و بعضی دیگر در هوایی که بر ما احاطه دارد. منطبعاند چونکه هوا از جلد بدنهای ما نیست؛ و همچنین هوا ابزار نفوس ما در افعال ما نیست. وگرنه با تفرق و تقطع آن، نفوس ما به درد میآیند در این صورت شعور ما به تغییرات هوا مانند شعور ما به تغییرات بدنمان میباشد. پس ظاهر و آشکار میگردد که محل این صور خیالی امری غیر جسمانی و مجرد است.[۳۱۷]
حل شبههی تحقق معدومات در ذهن