“
۱۶) فدر زمینه نقش فرزند یا فرزندان در ازدواج از دو منظر می توان نگریست: یکی اثر فرزند بر کیفیت روابط زناشویی والدین و دیگر تاثیر روابط والدین بر فرزندان. مرور تحلیلی توانگ، کمپبل و فاستر[۴۸]۳ (۲۰۰۳) نشان داد که والدین رضایت زناشویی پایین تری را در مقایسه با غیر والدها گزارش
میدهند. هم چنین ارتباط منفی معناداری بین رضایت زناشویی و تعداد فرزندان وجود دارد. تفاوت در رضایت زناشویی در میان مادرانی که کودک نوزاد داشتند مشهود ترین میزان را داشت. برای مردان این اثرپذیری به طور مشابه از سنّ فرزندان صورت می گرفت. اثر والد بودن بر رضایت زناشویی در میان گروههای اجتماعی- اقتصادی بالا منفی تر است. این داده ها مبین آن هستند که بعد از تولّد فرزندان، به دلیل تعارضات مربوط به نقش و محدود شدن آزادی، رضایت زناشویی کاهش مییابد. با این وجود مثال های بسیاری وجود دارند که کودکان، رضایت را بهبود یا افزایش میدهند یا حداقل اثر منفی ندارند (توانگ و دیگران، ۲۰۰۳). به عنوان مثال، پژوهش کاردک (۱۹۹۵) نشان میدهد که حضور فرزندان به طور مثبتی با رضایت زناشویی مرتبط میباشد.
۱۷) حمایت خانوادگی و اجتماعی
نتایج پژوهش دمیر و فیسیلوگلو (۱۹۹۹) نشان داد که تنهایی به طور معنی دار و منفی با سازگاری زناشویی مرتبط است. آن ها هم چنین بر طبق نظر باربور[۴۹]۲ (۱۹۹۳) میگویند اگر چه معلوم شده است که داشتن همسر یک عامل مثبت تغییر دهنده احساس تنهایی میباشد، کیفیت روابط خانوادگی نیز باید مدّنظر قرار گیرد. هالفورد (۱۳۸۴) معتقد است، میزان حمایت های عاطفی (مانند گوش دادن همدلانه به درد و دل های همسر) و عملی (مانند کمک کردن به دیگران) که زوجین به یکدیگر ابراز میکنند به طور قابل توجّهی رضایتمندی از رابطه را در عرض سال های اولیه ازدواج پیشبینی
میکند.
رابطه معنی داری بین عدم پذیرش زوجین از سوی خانواده های یکدیگر و توفیق یا عدم توفیق در زندگی وجود دارد، همچنین میزان دخالت بستگان در زندگی مشترک در خانواده های ناموفّق بیشتر است. به علاوه، خانواده های زوج های موفق بیشتر در جریان آشنایی های قبل از ازدواج فرزندان خود با یکدیگر بوده اند، بنابرین آگاهی والدین و هدایت صحیح آن ها میتواند در موقعیت زندگی فرزندان شان مؤثر باشد (بنی جمالی و همکاران، ۱۳۸۳).
۱۸) عوامل فرهنگی
ازدواج و روابط مشابه با آنان در داخل یک بافت فرهنگی رخ میدهد که این بافت چگونگی ازدواج را تعیین میکند (هالفورد، ۱۳۸۴). در فرهنگ های مختلف ، ازدواج الگوهای فرهنگی خاص خود را دارد. برای مثال ازدواج برای زوج های آمریکایی در مرحله اول، درگیر شدن در یک رابطه صمیمانه، در میان گذاشتن احساسات به طور آشکار و انجام فعالیت ها به طور مشترک است. بر عکس صمیمیت زناشویی اولویت خانواده های ایتالیایی نیست (موسوی، ۱۳۸۲). اصولاً ازدواج به جای پیوند میان دو نفر به عنوان پیوند دو خانواده و سنّت های مربوط به آن ها مفهوم پردازی میگردد (کار، ۲۰۰۰). زوجینی که از نظر زمینه فرهنگی، قومی و نژادی با هم تفاوت دارند، انتظارات و باورهای شان در مورد روابط زناشویی نیز متفاوت است. این تفاوت ها در پیش فرض ها، مفروضات و باورهای زوجین میتواند منبع قدرت یک رابطه باشد، در صورتی که زوجین بتوانند عاقلانه نقاط قوّت و تفاوت فرهنگی شان را در نظر بگیرند. اما در عین حال، تفاوت های محسوس در انتظارات زوجین میتواند منبع مهم تعارض بین همسران باشد (هالفورد، ۱۳۸۴).
۱۹) مذهب
بُعد دیگری که بر کیفیت زناشویی اثر میگذارد، سیستم های ارزشی و عقیدتی همسران و تشابهات و تفاوت های باورها و ارزش ها در این زیر نظام زوجی میتواند باشد. پژوهشگران بسیاری بر ارتباط میان مذهبی بودن و رضایت زناشویی تأکید کردهاند (هانلر و جنکاز، ۲۰۰۵). توافق در مسایل مذهبی عامل مهمی در پایداری روابط زناشویی به شمار می رود (میرسعدی زاده و همکاران، ۱۳۸۲). نقش مذهب قطعی است زیرا که مذهب به خودی خود مولّفه های بسیاری هم چون روش های زندگی، سیستم های اعتقادی، ارزشی، انتظارات و غیره در بر میگیرد (هانلر و جنکاز، ۲۰۰۵). مذهبی بودن به طور معنی داری با رضایت زناشویی مرتبط است. مذهبی بودن به عنوان رویدادی آرام کننده، برای زوج های مذهبی در حین تعارض عمل میکند، بدین نحو که عبادت کردن هیجانات خصمانه و تعاملات هیجانی را کاهش میدهد (همان منبع).
۲۰) رویدادهای زندگی
رویدادهای زندگی به تحوّلات رشدی و تغییر یافتن موقعیت هایی که زوجین با هم و یا به صورت فردی با آن مواجه میشوند اشاره میکند. به احتمال زیاد در دورانی که نرخ تغییر و حوادث استرس آور زندگی زیاد می شود، مشکلات ارتباطی نیز بیشتر می شود. (هالفورد، ۱۳۸۴). مثلاً در آغاز دوره زناشویی؛ بارداری و فرزند پروری؛ موارد مشکل و مورد اختلاف در فرزند پروری؛ بیماری شدید یا مرگ فرزند یا خویشاوندان؛ دوره نوجوانی فرزندان؛ ترک کردن خانه توسط فرزندان. خیانت و جدایی (سادوک و سادوک، ۲۰۰۵). بازنشستگی نیز یک انتقال عمده دیگر برای زوجین است که با آشفتگی در رابطه همراه است (هالفورد، ۱۳۸۴).
خانواده درمانی
خانواده درمانی واژه ای است که به روش های کار با خانواده های دارای مشکلات زیستی ، روانی- اجتماعی اطلاق می شود . خانواده درمانی به ویژه در جوامعی که فرهنگی خانواده – محور دارند ( مانند جامعه ایران ) میتواند کاربرد وسیعی داشته باشد . همچنین وضعیت جامعه ما به عنوان جامعه ای که فرایند گذار را تجربه میکند و در آن نقش ها در حال دگرگونی هستند توجه جدی به خانواده درمانی را ضروری میسازد .
“