۲-۳-۲) مطالعات انجام شده در مورد موضوع تحقیق
مدتی است که بررسی تعارض در سازمان مورد علاقه و توجه محققان قرار گرفته است. به اعتقاد بورسالیوگلو (۱۹۷۴)، فالت (۱۹۲۴) نخستین کسی بود که به مفهوم تعارض در سازمان توجه کرد. به اعتقاد وی، خود تعارض مشکل ساز نیست بلکه ناتوانی ما در برخورد با این پدیده است که مسئله ساز میشود. طی جهش قابل توجهی که در قرن بیستم روی داد، نظرات متعددی در زمینه مدیریت تعارض شکل گرفت. در ابتدا کارشناسان مدیریت علمی نظیر تیلور عقیده داشتند که تمامی تعارضات، قدرت و اختیار مدیریت را تهدید میکنند بنابرین باید از بروز آن ها جلوگیری کرد. با آغاز سال ۱۹۷۰ متخصصان رفتار سازمانی متوجه شدند که تعارض بر حسب ماهیت و شدت خود، پیامدهای مثبت و منفی به همراه دارد. ادبیات مدیریت تعارض بسیار گسترده است. علاوه بر مدیریت، در حوزه های جامعه شناسی، روانشناسی، فرهنگ، اقتصاد، روابط کار و مذاکره نیز به تعارض پرداخته شده است. لیکرت[۵۴] (۱۹۷۶) و ویدر هات فیلد[۵۵] (۱۹۹۵) در تحقیقات خود به این نتیجه دست یافتند که مدیریت مطلوب تعارض سبب افزایش اثربخشی سازمانی خواهد شد. نتایج یافته های سرین و آستون[۵۶] (۲۰۰۷) در خصوص تاثیر آشنایی افراد و اعضای سازمان با مقوله تعارض و کیفیت تقابل یا مدیریت تعارض بر اثربخشی یا عدم کارایی نشان داد که آموزش باعث انتخاب سبک کارا در مدیریت تعارض شده است. آنیت سومچ[۵۷] (۲۰۰۸) در مطالعات خود به این نتیجه رسیدند که آگاهی افراد از پیامدهای منفی تعارض باعث کاهش تعارضات مخرب سازمانی خواهد شد. محققانی مثل مجد تی مرایان[۵۸] و همکارانش (۲۰۰۸) نیز بر لزوم آموزش در نحوه مدیریت تعارض تأکید فراوان داشته اند. اشکان (۱۳۸۳)، چن ییفنگ و دین جوس ویلد[۵۹] (۲۰۰۷)، دویچ[۶۰] (۱۹۹۰)، راهیم[۶۱] (۲۰۰۱)، رویلا[۶۲] (۱۹۸۴)، بارساد[۶۳] (۲۰۰۰) و دیگران بر این اعتقادند که گزینش سبک های مثبت مدیریت تعارض نظیر همکاری، انسجام، مصالحه و سازش باعث افزایش اثربخشی سازمانی خواهد شد. هم چنین، این محققان بر این باورند که سبک های منفی مدیریت تعارض سبب کاهش عملکرد و بهره وری سازمانی خواهد شد. پدیده تضاد و تعارض جزء لاینفک سازمان ها قلمداد میگردد. امروزه سازمان هایی پویا و در حال پیشرفت هستند که به مدیریت صحیح تضادها و تعارضات فزاینده در درون خود می پردازند. از آنجا که شیوه های برخورد با تعارض که تحت نام سبک مدیریت تعارض آورده می شود متنوع است و هریک از آن ها تاثیری منحصر به فرد بر اثربخشی سازمان وارد می کند؛ لذا پرداختن به نحوه تاثیرگذاری هریک از این سبک ها بر اثربخشی سازمان حائز اهمیت فراوان است.
خلاصه نتایج تحقیقات در زمینه موضوع تحقیق به شرح زیر میباشد:
الف) مطالعات خارجی
– ریچ[۶۴] و همکارانش (۲۰۰۷) در تحقیقی تحت عنوان «سبک های واقعی و ایده آل تعارض و افسردگی شغلی در سازمان بیمه سلامت»، به این نتیجه رسیدند که سازش و اجتناب بیشترین کاربرد و استفاده را در میان ۱۷۶ کارمند تحت بررسی آن ها داشته است. تحقیقات آن ها نشان می دهد که افسردگی و خستگی شغلی ارتباطی با سبک های تعارض ندارد.
– پوستوما[۶۵] و همکارانش (۲۰۰۶) در تحقیقی تحت عنوان «سبک های پایداری تعارض بین همکاران در سطح دو فرهنگ آمریکا و مکزیک»، به این نتیجه رسیدند که استفاده از سبک های تعارض پدیده ای فرهنگی است و از فرهنگی به فرهنگ دیگر متفاوت است.
– هنسل و همکاران[۶۶] (۲۰۰۶) در پژوهش خود تحت عنوان «مدیریت تعارض به عنوان یک مبحث مجزا» به این نتیجه رسیدند که آگاهی افراد از پیامدهای منفی تعارض باعث کاهش تعارضات مخرب سازمانی خواهد شد و بین مقوله تعارض و اثربخشی سازمان رابطه معناداری وجود دارد.
– بریتا کی موریس روتشیلد و همکاران[۶۷] (۲۰۰۶) در تحقیق خود تحت عنوان «شیوه های مدیریت تعارض معلمان نقش روش های وابستگی و کارایی مدیریت کلاسی» اظهار نمودند که استراتژی راه حل گرایی ارتباط مثبت و معناداری با کارایی مدیریت کلاسی و سال ها تدریس مستمر دارد.
– یی فنگ چن و همکاران[۶۸] (۲۰۰۵) در تحقیقی با عنوان «مدیریت تعارض برای روابط رهبر اثربخش در کشور چین» روی کارکنان شرکت های چینی که مدیران ژاپنی و آمریکایی داشتند، نتیجه گرفتند که استفاده از استراتژی راه حل گرایی مدیریت تضاد (همکاری و مصالحه) در کارکنان مذکور، نسبت به سایر استراتژی های دیگر (رقابت، اجتناب) ارتباط بین آن ها را قوی تر و بهره وری آن ها را افزایش داده است.
– کوین دی بردفورد و همکاران[۶۹] (۲۰۰۴) در تحقیقی با عنوان «مدیریت تضاد برای بهبود اثربخشی شبکه های جزیی» نتیجه گرفتند که استراتژی راه حل گرایی مدیریت تعارض، رابطه مثبتی را با میزان رضایت و تمایل افراد برای تداوم ارتباط موجود در شبکه ها نشان داده است.
– افزالور[۷۰] (۲۰۰۲) در تحقیقی با عنوان «ارتباط هوش عاطفی با راهبردهای مدیریت تعارض» که روی مدیران تربیت بدنی دانشگاه های هفت کشور مختلف انجام شد، نشان داد که بین هوش عاطفی و راهبردهای مدیریت تعارض ارتباط معناداری وجود دارد.
– کولمان[۷۱] (۲۰۰۳) در تحقیقی تحت عنوان «ویژگی های پایدار، تعارض غیرقابل کنترل»، در تحقیقات خود بیش از ۵۰ متغیر مؤثر بر تعارض را شناسایی کرد. این متغیرها شامل جنبههای متعدد محیطی، روابط، فرآیندها و پیامدها است.
– ماچادو[۷۲] (۲۰۰۱) در تحقیقی تحت عنوان «مدیریت تعارض در عمل»، ثابت کرد که مدیران و کارکنان میتوانند از تعارض برای حل مسئله، بهبود اثربخشی و تقویت روابط استفاده کنند.
– سورنسون[۷۳] و همکارانش (۱۹۹۹) در تحقیقی تحت عنوان «استراتژی های مدیریت تعارض استفاده شده در کسب و کارهای خانوادگی»، نشان دادند که جنس و تیپ شخصیتی، بر ترجیحات افراد در انتخاب سبک مناسب برای اداره تعارض تاثیرگذار است. همان طور که انتظار می رفت، زنان به نسبت مردان گرایش بیشتری به استفاده از سبک های احساسی تر دارند. تحقیقات بر روی ۵۱ گروه ۳ نفره، نشان داد که تعارضات شخصی بین افراد گروهها بیش از تعارضات وظیفه ای، اثرات مخرب بر عملکرد گروه دارند.
– ساپمانی (۱۹۹۹) تحقیقی تحت عنوان «تعارض ادراک معناداری شغل و ارتباط و مقایسه آن ها در پرستاران حرفه ای و غیر حرفه ای در بیمارستان تاکورن» انجام یافته است. هدف از این مطالعه تعیین تعارض، مدیریت تعارض، ادراک معناداری شغل در پرستاران حرفه ای با سبک های مختلف مدیریت تعارض بوده است. نتایج نشان داد که متعارف ترین نوع تعارض در میان پرستاران حرفه ای متفاوت از دیگر همکارانشان بوده است.
– کاناری و اسپیترزبرگ (۱۹۹۸) تحقیقی را به منظور «بررسی رابطه شایستگی فردی و مدیریت تعارض» انجام دادند. نتایج به دست آمده حاکی از آن است که شیوه هایی که مبتنی بر ایجاد وحدت (همیاری) بودند، رابطه مثبتی با شایستگی فردی داشتند؛ لکن شیوه های مبتنی بر احتراز و جدایی انداختن رابطه منفی با شایستگی فردی داشتند.