خونسرد مضطرب حواس پرت وسواسی
پرخاشگر منفعل بازیگوش تحریک پذیر
اجتماعی خجالتی
شاید بتوان این طور تصور کرد که خلق و خوی هر انسانی، ترکیب منحصر به فردی از این ابعاد است. خلق و خوی هیجانی کودک در تعامل با وقایع دردناک دوران کودکی منجر به شکل گیری طرحواره ها می شود. خلق و خوی متفاوت، کودکان را در معرض شرایط گوناگونی قرار میدهد. به عنوان مثال، یک کودک پرخاشگر در مقایسه با یک کودک منفعل و پذیرا، بیشتر احتمال دارد مورد بدرفتاری بدنی والدین خشن خود قرار بگیرد. علاوه بر این، خلق و خوهای مختلف به گونه ای متفاوت، کودکان را نسبت به شرایط مشابه آسیب پذیر میسازند. کودکان ممکن است به دلیل خلق و خوهای متفاوت، در مقابل رفتار مشابه والدین خود، واکنش های کاملاً متفاوتی نشان بدهند. مشاهدات حاکی از آن است که محیط اولیه فوق العاده محبت آمیز یا منزجرکننده میتواند به میزان زیادی خلق و خوی هیجانی را تحت الشعاع قرار دهد. به عنوان مثال، محیط امن و محبت آمیز یک خانواده ممکن است بتواند حتی یک کودک خجالتی را به کودک دوست داشتنی و مهربان تبدیل کند و بر عکس، اگر محیط اولیه طرد کننده باشد، حتی یک کودک اجتماعی ممکن است منزوی شود. همچنین، خلق و خوی هیجانی افراطی میتواند بر محیط پیرامون چیره شود و بدون هیچ گونه توجیه آشکاری در تاریخچه زندگی فرد منجر به آسیب روانی گردد (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، ۱۳۹۱).
بیولوژی طرحواره های ناسازگار اولیه
پژوهش های اخیر به این نکته اشاره میکنند که تنها یک سیستم هیجانی در مغز وجود ندارد، بلکه چندین سیستم وجود دارد. هیجان های مختلفی وجود دارند که درگیر مکانیسم های حیاتی هستند – پاسخ به خطر، جستجوی غذا، رابطه جنسی، جفت یابی، مراقبت از فرزندان، پیوندهای عاطفی و اجتماعی – به نظر میرسد که هر یک از آن ها توسط شبکه مغزی منحصر به فردی، واسطه مندی میشوند. مطالعات انجام شده بر روی بیولوژی مغز به نواحی خاصی اشاره میکنند که توسط طرحواره های مبتنی بر حوادث آسیب زای دوران کودکی، مانند رهاشدگی یا بدرفتاری، برانگیخته میشوند. لدو (۱۹۶۶) در جمع بندی خود از پژوهش های انجام شده درباره بیولوژی حوادث آسیب زا می نویسد:
در حین بروز یک حادثه ی آسیب زا، خاطرات هشیار توسط سیستمی ذخیره میشوند که با هیپوکامپ و نواحی قشر مغز مرتبط است و خاطرات ناهشیار، توسط سازوکارهای شرطی شدن ترس شکل می گیرند که این سازوکارها از طریق سیستم آمیگدال عمل میکنند. این دو سیستم به طور موازی فعال میشوند و درباره تجربه آسیب زا، اطلاعات متفاوتی ذخیره میکنند. هر یک از این دو سیستم میتوانند به محض رو به رو شدن با محرک هایی که در طول حادثه آسیب زا وجود داشته است، خاطرات خود را بازیابی کنند. نتایج بازیابی سیستم آمیگدال، به صورت آمادگی پاسخ های بدنی در مقابل خطر ظاهر میشوند و سیستم هیپوکامپ نیز خاطرات را به صورت هشیارانه به یاد می آورد (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، ۱۳۹۱).
بنابرین، طبق نظر لدو، بین سازوکارهای مغزی سهیم در ثبت، ذخیره و بازیابی خاطرات هیجانی یک حادثه آسیب زا و سازوکارهای مرتبط با پردازش شناخت واره ها و خاطرات هشیار همان حادثه، تفاوت وجود دارد. آمیگدال، خاطرات هیجانی را ذخیره میکند، در حالی که هیپوکامپ و قشر عالی مغز، خاطرات شناختی را نگهداری میکنند. پاسخ های هیجانی میتوانند بدون فعال شدن سیستم های پردازش عالی مغز که درگیر تفکر، استدلال و هشیاری هستند، اتفاق بیفتد (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، ۱۳۹۱).
حوزه های طرحواره های ناسازگار اولیه
یانگ (۱۹۹۰) بر اساس پنج نیاز هیجانی ارضاء نشده، هجده طرحواره را شناسایی کرد که به حوزه های طرحواره های ناسازگار اولیه معروفند.
حوزه اول: بریدگی و طرد[۱۵۶]
افرادی که طرحواره هایشان در این حوزه قرار دارد، نمی توانند دلبستگی های ایمن و رضایت بخشی با دیگران برقرار کنند. چنین افرادی معتقدند که نیاز آن ها به ثبات، امنیت، محبت، عشق و تعلق خاطر برآورده نخواهد شد. خانواده های اصلی آن ها معمولاً بی ثبات (رها شدگی/بی ثباتی)، بدرفتار (بی اعتمادی/بدرفتاری)، سرد و بی عاطفه (محرومیت هیجانی)، طرد کننده (نقص/شرم) یا منزوی (انزوای اجتماعی/ بیگانگی) هستند. افرادی که طرحواره هایشان در حوزه بریدگی و طرد قرار دارد، مخصوصاً از چهار طرحواره اول بیشترین آسیب را می بینند. بسیاری از آن ها دوران کودکی تکان دهنده ای داشته اند و در بزرگسالی تمایل دارند به گونه ای نسنجیده و شتاب زده از یک رابطه خود – آسیب رسان به رابطه ای دیگر پناه ببرند یا از برقراری روابط بین فردی نزدیک اجتناب کنند طرحواره های این حوزه شامل: رها شدگی / بی ثباتی، بی اعتمادی / بدرفتاری، محرومیت هیجانی، نقص / شرم، انزوای اجتماعی / بیگانگی می شود (یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، ۱۳۹۱).
افرادی که طرحواره رهاشدگی/بی ثباتی دارند، معتقدند که روابطشان با افراد مهم زندگی ثباتی ندارد، افرادی که این طرحواره را دارند، احساس میکنند افراد مهم زندگیشان در کنار آن ها نمی مانند، زیرا از نظر هیجانی غیر قابل پیشبینی اند، فقط چند صباحی به طور موقت در کنار آن ها حضور دارند و می میرند یا فرد را به حال خود رها میکنند. افرادی که طرحواره بی اعتمادی/بدرفتاری دارند، بر این باورند که دیگران با کوچکترین فرصت از آن ها سوء استفاده میکنند. به عنوان مثال به آن ها آسیب میزنند، تحقیرشان میکنند، دروغ میگویند، بدرفتاری میکنند، فریب میدهند یا آن ها را دست می اندازند. افرادی که طرحواره محرومیت هیجانی دارند، انتظار ندارند تمایل آن ها برای برقراری رابطه هیجانی با دیگران به طور کافی ارضاء شود. تا به حال سه نوع محرومیت هیجانی شناسایی شده است:
۱- محرومیت از محبت[۱۵۷] (فقدان عاطفه یا توجه)
۲- محرومیت از همدلی[۱۵۸] (به حرف دل فرد گوش ندادن و درک نشدن)
۳- محرومیت از حمایت[۱۵۹] (راهنمایی نشدن از سوی دیگران).
افرادی که طرحواره نقص/شرم دارند، احساس میکنند افرادی ناقص، بد، حقیر یا بی ارزش اند و اگر خود را در معرض نگاه دیگران قرار دهند، بدون شک طرد میشوند. این طرحواره ها معمولاً با احساس شرم نسبت به نقایص ادراک شده همراه است. این نقص ها ممکن است شخصی[۱۶۰] (مثل خودخواهی، تکانه های پرخاشگرانه، تمایلات جنسی غیرقابل قبول) یا عمومی[۱۶۱] (مثل ظاهر غیرجذاب، نابرازندگی اجتماعی) باشند. افرادی که طرحواره انزوای اجتماعی/بیگانگی دارند، احساس میکنند با دیگران متفاوتند و وصله ی ناجور اجتماع هستند. در واقع این طرحواره، حس متفاوت بودن فرد یا عدم تناسب با اجتماع را در بر میگیرد. معمولاً افراد مبتلا به این طرحواره، به هیچ گروه یا جامعه ای، احساس تعلّق خاطر نمی کنند(یانگ، کلوسکو و ویشار؛ ترجمه حمیدپور و اندوز، ۱۳۹۱).
حوزه دوم: خودگردانی و عملکرد مختل