“>
در دوره نوزادی کودکان یاد می گیرند تا جهان پیرامون خود را از طریق دروندادهای حسی (دیداری، شنیداری، ولمسی) درک کنند و چگونگی برآورده ساختن نیازهای خود را یاد بگیرند. در ابتدا نوزاد اگر توسط کسی لمس گردد خوشحال می شود، اما به تدریج یاد میگیرد تا یک صدا، لمس، بو، و صورت خاص را با فردی که برایش مهم است (مانند پدر، مادر، یا دیگر مراقبین) ارتباط دهد. این تداعی، اولین تجربه اجتماعی کودک است. در سنین ۱۴-۹ ماهگی کودک قادر است با توجه به نحوه نگاه مراقبین و واکنشهای مثبت و منفی آن ها؛ به طور متمایزی بر روی اشیا عمل کند (ولمن و همکاران، ۲۰۰۴) و نوزادان به درک این موضوع میرسند که هنگامی که مراقبشان به یک شی مورد دلخواه آن ها با لبخند نگاه کند، به صورت خود به خودی به سمت آن شی حرکت میکنند. علاوه بر این مشخص شده است که تحول شناخت اجتماعی در نوزادان با توانایی بعدی آن ها برای درک دیدگاه شخص دیگر در سن ۴- ۳ سالگی مرتبط است. این تجربه های اولیه، مسیر را برای درک و فهمهای بعدی و آغاز تحول دیدگاهگیری هموار میکنند. از طریق این تعاملات است که کودکان پیش دبستانی شروع به تحول ساختار نظریه ذهن میکنند؛ یعنی شروع به درک این مسئله که دیگران می توانند تفکرات و باورهای متفاوتی داشته باشند. نوزادان و کودکان پیش دبستانی
شروع به درک این مسئله میکنند که هیجانها و تمایلات، جنبه درونی داشته و مبتنی بر تجربه دیگران هستند و زبان می تواند باعث ارتباط دادن این احساسات با دیگران گردد (کارپنتر و همکاران، ۱۹۹۸؛ نقل از حسینخانزاده، ۱۳۹۲).
مزاج سازهای است که پاسخهای زیست شناختی شخص را نسبت به محیط اطراف توصیف می کند و دارای ابعاد مختلفی است. ویژگیهایی مانند آرام بودن، موزون بودن، اجتماعی بودن، و برانگیختگی اجزای سازنده این سازه هستند. اجتماعی بودن با قابلیت اجتماعی مرتبط است. افراد اجتماعی کسانی هستند که برای حضور دیگران و تعامل با آن ها بیشتر ارزش قائل میشوند تا برای تنها بودن. بیشتر کودکان همچنین به دنبال جلب توجه دیگران هستند. اگر کودکان برایی یک دوره زمانی به حال خود واگذار شوند، گریه میکنند و به دنبال جلب توجه مراقبان خواهند بود. مفهوم پاسخگویی با مفاهیم «اجتماعی بودن» و «توجه» مرتبط است. پاسخگویی بدین معنا است که نوزاد یا کودک پیشدبستان به شخص دیگر پاسخ میدهد و در عوض این پاسخدهی، آن شخص به نوزاد نزدیک می شود. هنگامی که نوزاد به دیگران با خنده یا غان و غون کردن پاسخ نمیدهد، در آن صورت مهارت های مورد نیاز برای برقراری تعامل با دیگری حتی در سطح پایه کسب نخواهد شد (سمرودوکلیکمن، ۲۰۰۷).
دوره پیش دبستانی
تکالیفی که از یک کودک پیش دبستانی انتظار میرود شامل توانایی مدیریت هیجانهای خود با دیگران به خصوص با گروه های همسال و برآورده ساختن انتظارات اجتماعی جامعه در سطح وسیع است. قبل از این مرحله، مهمترین افراد در زندگی کودک، والدین، خانواده گسترده، افراد فراهم کننده مراقبت روزانه، و در حد امکان همسالان بودند. ولی هنگامی که کودک به سن پیش دبستانی برسد، به خاطر گسترش ارتباط ارتباط با معلم و گروه های همسال، سازش یافتگی کودک با الزامات و انتظارات بیشتری روبرو میگردد. کودک در این سن باید یاد بگیرد تا چگونه با دیگران بازی کند و این مسئله مستلزم یادگیری مهارت هایی مانند مدیریت تعارض، جرئت ورزی، مشارکت و تنظیم هیجانها است. همان طور که کودک در مهار و مدیریت پاسخهای هیجانی خود ماهر می شود، روابط با همسالان آسانتر میگردد. در سالهای پیش دبستانی، مدیریت هیجانها یک جنبه مهم اجتماعی شدن است. کودکانی که قادر به انطباقدهی واکنشهای خود نیستند، اغلب برای بازی انتخاب نمیشوند و ممکن است توسط همسالان طرد گردند. یک کودک نه تنها باید بتواند تشخیص دهد که انجام چه عملی مناسب است، همچنین باید بتواند وضعیت هیجانی متناسب با انجام آن عمل را رعایت کند. کودکی که در پاسخدهی به موقعیتها به شدت عمل می کند، جیغ میکشد یا عصبانی است، به خاطر مشکلات در نظم بخشی هیجانهای خود، قادر به استفاده از مهارت هایی که ممکن است بداند، نیز نمی باشد (دنهام[۴۵] و همکاران، ۲۰۰۴).
روابط با همسالان توسط درک هیجانی و کیفیت بازی تأثیر میپذیرد. دختران پیش دبستانی که از سطوح بالای بازی وانمودسازی استفاده میکنند، سطوح بالایی از نظم بخشی هیجانها و قابلیت را دارا هستند و پسران با سطوح بالای بازی وانمودسازی، درک هیجانی مطلوب داشته و بازیهای مناسبی که از لحاظ ماهیت فیزیکی هستند، انجام می دهند (لیندسی و کالول[۴۶]، ۲۰۰۳؛ به نقل از حسینخانزاده، ۱۳۹۲). مطالعه بیشتر مشخص کردهاست کودکان پیش دبستانی که نظم بخشی هیجانی مطلوبی دارند، از قابلیت اجتماعی بهتری برخوردارند. علاوه بر این آنهایی که عاطفه مثبت را نشان می دهند، اغلب از منزلت بالاتری در نزد همسالان برخوردارند و کودکان با عاطفه منفی در روابط با همسالان دردسرساز هستند (دنهام و همکاران، ۲۰۰۴).
دوره کودکی میانه
در طی سالهای مدرسه ابتدایی و راهنمایی، تمرکز اصلی کودک از خانواده به مدرسه تغییر می کند و همسالان برای اجتماعی شدن اهمیت بیشتری پیدا میکنند. دیگر عواملی که همچنان دارای اهمیت هستند، نظم بخشیدن به هیجانها و اجتماعیپذیری (دو متغیر خلقی که پیشتر مورد بحث قرار گرفتند) هستند. این مهارت ها، اساس شروع دوستی به حساب میآیند (وانگ، هی ولیو[۴۷]، ۲۰۰۲)، در حالی که مهارت های اجتماعی و علاقه مشترک، برای ادامه دوستی مهم هستند. توانایی نظمدهی به هیجانهای خود، احتمالا برای پذیرش همسالان نیز مهم هستند، زیرا کودکی که می تواند واکنشهای هیجانی خود را مهار کند قادر خواهد بود متغیرهای دیگر حاضر در موقعیت را درک کند و با حالتهای هیجانی دیگران مستأصل نمیگردد (ریدل، برلین و بولین[۴۸]، ۲۰۰۳).
مهارت های اجتماعی اساسی در این سن دارای اهمیت بیشتری هستند. توانایی رعایت نوبت، گوش دادن به سخن مخاطب، و نشان دادن غیرکلامی درک کردن با محبوبیت و پذیرش همسالان مرتیط است. مهارت های مهمی مانند مذاکره کردن، حل تعارض و مصالحه کردن در طی این دوره تحول پیدا میکنند. مدیریت رفتار هیجانی به طور مناسب و توانایی توصیف احساسات و تفکرات دارای اهمیت بیشتری هستند و با مهارت های اجتماعی، ارتباط دارند. سیلسن و بلمور پیشنهاد کرده اند که درک کودک از خود و همسالان تأثیر مهمی در ورودبه گروه همسالان، نظم بخشیدن به عواطف، و حل تعارض دارد. با بهره گرفتن از مراحل دیدگاه گیری اجتماعی پیاژه، قبل از سن شش سالگی از کودک انتظار نمیرود که درک کند چگونه دیگران به او مینگرند (حسینخانزاده، ۱۳۹۲).
“