تحقیقات مقایسه ای خانواده درمانی و سایر روش های درمانی، نشان میدهد که اثرات خانواده درمانی برتر و یا لااقل در سطح سایر روشها بوده است. در سال ۱۹۸۷ گورمان[۳۰] و نیسکران[۳۱] (۱۹۷۱ ـ ۱۹۰۸) بون[۳۲]، لیدز[۳۳] و مینوچین[۳۴] می توان اشاره کرد که معتقدند وظیفه اصلی خانواده درمانی، بالا بردن احساس همبستگی و وحدت خانواده، فعال کردن نقش طبیعی خود شفا بخشی خانواده و بالاخره تجربه ای است که راه را برای رسیدن به یک گروه طبیعی واقعی باز میکند.
مورنو (۱۹۷۴ ـ ۱۸۹۲) معتقد است که: «مردم در گروه متولد میشوند، در گروه زندگی میکنند، در گروه کار میکنند، در گروه بیمار میشوند، پس چرا در گروه درمان نشوند.»
۲-۷-۱-روان درمانی
هدف روان درمانی تحلیلی ایجاد و تغییر در ساختمان شخصیتی یا منشی است، نه فقط رفع علائم افسردگی بلکه بهبود در میزان اعتماد بین فردی، صمیمت، مکانیسمهای مقابله توانایی تجربه داغدیدگی و طیف وسیعی از هیجانات از اهداف روان درمانی تحلیلی است. غالباً بیمار در جریان درمان افزایش سطح اضطراب و ناراحتی را تجربه میکند که ممکن است چندین دوام یابد.
۲-۷-۲-شناخت درمانی
طبق فرضیه شناختی افسردگی، اختلال عملکردشناختی، هسته مرکزی افسردگی است.
علام و نشانه های افسردگی فرض میشود که حاصل اختلال اعمال شناختی است مثلاً بیحالی و کمبود انرژی حاصل انتظار شخص برای شکست در تمام زمینههاست. هدف شناخت درمانی رفع افسردگی و پیشگیری از عود آن با کمک به بیمار برای شناسایی و ارزیابی شناختهای منفی، انتخاب راه های مثبت و قابل انعطاف تفکر و واکنشهای شناختی و رفتاری تازه است.
به طور کلی در رویکرد شناختی، ده خطای فکری و سیزده باور ناکارآمد به منزله مراحل اصلی شکل گیری و تداوم اختلالات هیجانی شناسایی شده اند که در فرایند درمان شناختی، باز شناسی، باز سازی آن ها به افراد آموزش داده می شود(مک مولین[۳۵]،۲۰۰۰).
آئرون بک[۳۶] (۱۹۲۱)، روانپزشکی است که شناخت درمانی را به عنوان درمانی برای افراد افسرده مطرح نمود و امروزه این روش به عنوان یکی از مؤثرترین درمانهای موجود برای این اختلال مورد توجه قرار گرفته است.
بک (۱۹۸۴ و ۱۹۷۶) در تحلیل بیماران افسرده سه موضوع مشترک را شناسایی کرد:
۱) تفسیر منفی از وقایع بیرونی
۲)دیدگاه بدبینانه ای نسبت به آینده
۳) بیزاری ازخود
بک علت هر سه دیدگاه تحریف شده را مجموعه مشترکی از خطاهای منطقی فرض نمود.
دیوید برنز[۳۷] (۱۹۸۰)، همانند بک، یک شناخت درمانگر میباشد و مشابه او ده خطای شناختی را که منجر به حال بد میشوند، ذکر میکند. این ده خطای شناختی به طور خلاصه عبارتند از:
۱) تفکر همه یا هیچ: همه چیز را سفید و در غیر اینصورت سیاه دیدن.
۲) تعمیم مبالغه آمیز: هر حادثه منفی را شکستی تمام عیار و تمام نشدنی تلقی کردن.
۳) فیلتر ذهنی: تحت تأثیر یک حادثه منفی همه واقعیتها را تار می بیند و به جزئی از حادثه منفی توجه میکند و بیقه را فراموش میکند.
۴) بی توجهی به امر مثبت: با بی ارزش شمردن تجربه های مثبت، اصرار بر مهم نبودن آن ها دارد.
۵) نتیجه گیری شتاب زده: بی آنکه زمینه محکمی وجود داشته باشد نتیجه گیری شتابزده میکند.
۶)درشت نمایی: اشتباهات خود را مبالغه آمیز جلوه دادن و از سوی دیگر اهمیت ندادن به جنبههای مثبت زندگی خود.
۷)باید ها: انتظار دارید که اوضاع آنطور که شما می خواهید و انتظار دارید باشد.
۸) برچسب زدن: فرد خود و دیگران را محکوم به آن صفت میکند.
۹)شخصی سازی و سرزنش: خود را بی جهت مسئول حادثه ای قلمداد میکند.
۱۰) استدلال حسی: احساسات منفی را انعکاس از واقعیتها میداند. مثلاً اگر احساس غمگینی میکند، استدلال میکند که حتماً آدم افسرده ای است.
(الیس و هارپر[۳۸]،ادلمن[۳۹]،۲۰۰۲٫به نقل از صاحبی،۱۳۸۷)سیزده باور ناکارآمد را شناسایی کردهاند.
-
- همه افراد جامعه باید مرا دوست داشته باشند
-
- برای اینکه فردی ارزشمند و محبوب باشم،باید در همه زمینه ها توانمند و با لیاقت بوده، در همه عرصه ها باید پیشرفت کنم و دستاورد های قابل توجهی کسب کنم.
-
- جهان باید جایگاه عدل و انصاف بوده،همیشه باید با من خوب رفتار شود.
-
- باورها و ارزش های دیگران باید مشابه باورها و ارزش های من باشد و دیگران باید کارها را همان طوری انجام دهند که من انجام می دهم.
-
- افراد خاصی وجود دارند که بد ذات و شرورند، آن ها باید برای رفتارهای زشت خود به شدت مذمت وتنبیه شوند.
-
- من وقتی از عهده کاری به خوبی بر نیایم، نمایگر این است که آدم بدی هستم،یک شکست خورده و یک آدم احمق.
-
- روزگار باید آنچه را من لازم دارم برای من فراهم سازد.زندگی بایست آسوده و راحت باشد.من نباید سختی بکشم یا رنج ببرم.
-
- اگر امور و وقایع زندگی، آنطور نباشد که من می خواهم، موجب نهایت بد بختی می شود و فاجعه آمیز خواهد بود، وقتی امور بر وفق مراد نباشد احساس شادمانی و خرسندی در زندگی محال است.
- اجتناب کردن از مشکلات، آسان تر از رویا رو شدن یا حل و فصل نمودن آن ها است.
۱۰-ناخشنودی و بدبختی به وسیله عوامل بیرونی بوجودآمده است.
۱۱-اگر این احتمال وجود داشته باشد که واقعه ناگواری در زندگی من ممکن است رخ دهد، از هم اکنون باید آماده باشم و بکوشم تا امکان به وقوع پیوستن آن ها را به تأخیر اندازم یا از آن ها جلو گیری کنم.
۱۲-برای هر مشکل و مسئله ای همواره یک راه حل کامل و درست وجود دارد. اگر من نتوانم به آن راه حل دست یابم، بسیار وحشتناک و فاجعه آمیز خواهد بود.
۱۳-تجارب و وقایع گذشته و تاریخچه زندگی ام تعیین کننده مطلق رفتارها و خصوصیات کنونی من هستند و اثر گذشته را در تعیین رفتارهای کنونی ام نمی توانم نادیده بگیرم.(صاحبی،۱۳۸۷)الیس این باورهای سیزده گانه را درچهار معقوله کلی طبقه بندی کردهاست.به اعتقاد او چهار مقوله باور ناسالم، هسته مرکزی مشکلات روانشناسی هر فرد را تشکیل میدهند(به نقل از مک مولین[۴۰]،۲۰۰۰). که عبارتند از:
۱-پر توقعی
۲-فاجعه پنداری
۳-سطح پایین تحمل ناکافی
۴-کم ارزش شمردن خود
۲-۷-۳-رفتار درمانی
رفتار درمانی که برای تغییر رفتارهای نامطلوب فرد مورد استفاده قرار گرفته و از شیوه تقویت مثبت برای ایجاد رفتارهای مطلوب و از خاموشسازی برای برطرف کردن رفتارهای نامطلوب استفاده میکنند.
۲-۷-۴-درمان بین فردی
درمان بین فردی که تأکیدش بر ارتباطات جاری فرد است درمانگر بین فردی برروابط شخصی معیوب و آشفته هم که میتواند دلیل افسردگی نوجوان و جوان و هم وخیمتر شدن آن باشد، تأکید میکند. این روش به عنوان یک روش کوتاهمدت اختصاصی، برای افسردگی بیماران سرپایی و نوجوانی که به علت شکست در روابط بین فردی افسرده شدهاند مورد استفاده قرار میگیرد.
۲-۷-۵-دارو درمانی
کسانی که از افسردگی شدید رنج میبرند، معمولاً با یکی از انواع داروهای ضد افسردگی درمان میشوند. در موارد مقاوم ممکن است بیمار دو نوع دارو دریافت کند.
انواع داروهای ضد افسردگی