درونگرایی و برونگرایی عبارتاند از میزان سمت گیری اساسی فرد، به درون خود یا به جهان بیرون. قطب درونگرا شامل افرادی خجالتی میشود که ترجیح میدهند به تنهایی کار کنند و به ویژه وقتی که دچار فشار هیجانی یا تعارض میشوند، دوست دارند سر در لاک خود ببرند. قطب برونگرا نیز شامل افرادی معاشرتی است که، ترجیح میدهند به مشاغلی بپردازند که امکان کار مستقیم با دیگران را برایشان فراهم کند و در مواقع فشار روانی به جست و جوی همراه و کمک بر میآیند. حال این سؤال مطرح میشود که تعداد عوامل پایه ای شخصیت چند تاست؟ حتی با روش تحلیل دقیقی نظیر تحلیل عاملی هم نمیتوان جواب قاطعی داد. چنان که کتل به ۱۶ عامل و آیزنگ به ۳-۲ عامل دست یافت. محققان دیگر هم هر کدام به اعداد دیگری میرسند.
بخشی از این تفاوتها از آن رو وجود دارد که از روشهای مختلف در تحلیل عاملی استفاده میکنند. اما اکثر اختلافها در اختلاف سلایق ریشه دارد. پژوهشگری که به توصیفی تمایز یافته تر یا دارای جزئیات بیشتر راغب است، عوامل را بر اساس معیارهای محدودتری در نظر میگیرد و در نتیجه به عوامل بیشتری قائل میشود. استدلالش هم این است که اگر برخی از آن ها را در هم ادغام کند، تمایزهای مهمی نادیده میماند. (اتکینسون و همکاران، ۱۹۸۳، ترجمه براهنی و همکاران، ۱۳۷۸).
بر خلاف همه این اختلاف نظرها ،بهتدریج بسیاری از پژوهشگران صفات شخصی در مورد ۵ بعد صفتی اجماع کردند. این ۵ عامل که امروزه «خمسه کبیره» نامیده میشود، نخستین بار با تحلیل عامل فهرست آلپورت – اودبرت به دست آمد. اما امروزه از بررسی انواع و اقسام آزمونهای شخصیت نیز همین ۵ عامل به دست آمده است.
در مورد بهترین روش و تفسیر این عوامل همچنان اختلاف نظر وجود دارد ولی یک روش معقول برای تلخیص آن ها استفاده از واژه باروت است: برون گرایی_ اشتیاق برای تجارب تازه _ روان نژندگرایی_ وجدان گرایی_ توافق پذیری .به نظر بسیاری از روان شناسان شخصیت، کشف و معتبر شناخته شدن این خمسه کبیر نقطه عطف بزرگی در روان شناسی شخصیت در دوران معاصر به شمار میرود (اتکینسون و همکاران، ۱۹۸۳، ترجمه براهنی و همکاران، ۱۳۷۸).
نظریه های شخصیت
مکتب روان پویایی[۳۵]
الف) روانکاوی (پسیکوآنالیز)[۳۶] فروید:
مکتب روانکاوی در قرن بیستم، یکی از مکاتب روانشناسی شناخته شده بود. این مکتب برای روشن کردن ابعاد گستردهٔ روان انسان، نه تنها به صورت بخشی از نظریه و روش علمی در بررسی رفتار انسان درآمده بلکه به نحوی بسیار دامنه دار و پایدار، بر فرهنگها و اجتماعات موجود بشری تأثیرگذاشته است. به طور کلّی از نظر اکثر دانشمندان، اوّلین نظریّهٔ جامع روانی در تاریخ علوم به روانپزشک اتریشی و مؤسس این مکتب، زیگموند فروید، تعلّق دارد. از دیدگاه فروید، روان یا شخصیّت انسان به مثابه تکّه یخ قطبی بسیار بزرگی است که تنها قسمت کوچکی از آن آشکار است؛ این قسمت سطح آگاه را تشکیل میدهد. بخش عمدهٔ دیگر آن، زیر آب است که ناخودآگاه[۳۷] را تشکیل میدهد. بخش ناخودآگاه، جهان گسترده ای از خواستهها، تمایلات، انگیزه ها و عقاید سرکوب شده است که انسان از آن آگاهی ندارد. در حقیقت تعیین کنندهٔ اصلی رفتارهای بشر، همین عوامل ناخودآگاه او هستند که از سه قسمت عمده تشکیل میشوند:
نهاد[۳۸]، خود[۳۹]، فرا خود[۴۰]: از نظر فروید، رفتار یا روان یا شخصیّت انسان همیشه محصول ارتباط متقابل متعامل و یا متعارض این سه عامل است. (شاملو، ۱۳۹۰) اساس نظریهٔ روانکاوی که متأثر از علوم بشدّت علّی و عینی فیزیک و فیزیولوژی در قرن نوزدهم اروپا بود، بر فرضیّهٔ صرفه جویی نیرو[۴۱] استوار است. بر اساس این فرضیّه، انرژی از شکلی به شکل دیگر تغییر میکند ولی هیچگاه مقدار خود را در طبیعت از دست نمیدهد؛ یعنی انرژی روانی[۴۲]از انرژی جسمی به وجود میآید و برعکس. (شاملو، ۱۳۹۰)
ب) روانشناسی تحلیلی[۴۳] یونگ:
کارل گوستاویونگ مهمترین شاگرد و همکار فروید بود و مدّت ۶۰ سال از زندگی خود را صرف شناختن روان پیچیدهٔ انسان و شیوه های برطرف کردن مشکلات آن کرد. در حال حاضر، از او به عنوان یکی از بزرگترین متفکران مسائل روانی در قرن بیستم میلادی نام میبرند. یونگ شخصیت هر فرد را محصول تاریخ قرون و اعصار اجداد او میداند. به نظر او شخصیّت انسان امروزی، بر اساس تجارب جمعی و تصاعدی نسلهای گذشته و حتّی انسانهای اولیّه شکل گرفته است. مبنای شخصیّت، قدیمی، ابتدایی، فطری، ناخودآگاه و احیاناً جهان شمول است. اهمیّتی که یونگ برای گذشتهٔ نژادی و تاریخی شخصیّت فرد قائل بود، باعث شد که بیش از هر روان شناس دیگری به مطالعهٔ اسطوره ها، مذاهب، سمبول های قدیمی، آداب و رسوم و عقایدانسان های اولیه بپردازد و برای آن ها همان قدر اهمیّت قائل شود که برای خوابها، تخیّلات و هذیانهای پسیکوتیک قائل است. (شاملو، ۱۳۹۰، ص ۴۶). به نظر یونگ، شخصیّت از چند سیستم جدا امّا مربوط به هم تشکیل شده است. مهمترین این سیستمها عبارتاند از: ایگو؛ ناخودآگاه شخصی و عقدههای آن، ناخوآگاه جمعی و آرکی تایپهای آن، پرسونا، آنیما، آنیموس و سایه. در نظریه یونگ، مفهوم خویشتن[۴۴]، محور اساسی تمام شخصیّت است. (شاملو، ۱۳۹۰)
یونگ اساس نظریه روان پویایی خود را بر پایه دو اصل استوار ساخته است: یکی اصل جا به جایی نیرو[۴۵] و دیگری اصل هم ترازی نیرو[۴۶]. (شاملو، ۱۳۹۰)
ج) روانشناسی «خود»[۴۷]، تکامل نظریه روانکاوی:
بر اساس نظریه فروید، هوش فطری انسان و تفسیر و تعبیر مختارانه و منحصر به فردی که هر انسانی از زندگی به عمل بیاورد، نادیده گرفته میشود و دقیقاً از همین جاست که نقش «روان شناسان خود[۴۸]» اهمیّت پیدا میکند.
از جمله افرادی که برای نقش «خود» در ساختار شخصیّت انسان اهمیّت ویژه ای قائل شد، آنا فروید دختر فروید بود. وی کورکورانه از نظریات پدرش تبعیّت نکرد بلکه با اعمال خلاقیّت، برخی ازنظریه های زیگموند فروید را تغییر داد و دیدگاههای جدیدی ارائه کرد. اندیشمند دیگری که در این حوزه فعّال بود، هارتمَن[۴۹] بود و او را میتوان پدر مستقیم و فعّال روانشناسی خود دانست. در نظریه هارتمن، خود ضعیفی که از سوی فروید ارائه شده بود به یک خود نسبتاً مستقل و قوی تبدیل شده است که، محور اصلی کوششهای انسان برای ایجاد زندگی پربار و خوشایند در ارتباط با انسانهای دیگر است. (شاملو، ۱۳۹۰).
د) نظریه روانی – اجتماعی اریکسون[۵۰]: