فرایند ترجمه چشمانداز: به مدیران کمک میکند تا در خصوص چشمانداز و استراتژی سازمان به توافق جمعی دست یابند. چشمانداز و استراتژی سازمان میبایست به صورت یکپارچه و تحت عبارات و واژه هایی بیان شود که بتوان آن ها را به اهداف و شاخصهای ارزیابی مورد توافق تمام مدیران اجرایی تبدیل کرد.
فرایند برقراری ارتباط و پیوند: به مدیران اجازه میدهد تا استراتژی خود را به سطوح بالا و پایین سازمان انتقال داده و آن را به اهداف فردی و بخشهای مختلف سازمان پیوند دهند. سابقاً، هر یک از بخشهای سازمان ازطریق عملکرد مالی مربوط به خود، مورد ارزیابی قرار میگرفت و انگیزه های فردی با اهداف کوتاه مدت مالی در پیوند بود. اما روش ارزیابی متوازن راه اطمینانبخشی پیش روی مدیران قرار میدهد تا در ضمن اطلاع تمام سطوح سازمان از استراتژیهای بلندمدت، بخشهای مختلف سازمان نیز با استراتژی سازمان همسو گردند.
برنامهریزی کسب و کار: سازمانها را قادر میسازد تا برنامه های کسب و کار خود را با برنامه های مالی مرتبط و یکپارچه سازند. تقریباً امروزه تمام سازمانها برنامه های تحول گوناگونی را اجرا میکنند، هرکدام قهرمانان، رهبران، مشاوران خاص خود را دارند و زمان و انرژی زیادی از مدیران ارشد اجرایی را به خود اختصاص میدهند. از طرفی، مدیران با این مشکل روبرو هستند تا برنامه ها و ابتکارات اجرایی متفاوت را برای تحقق اهداف استراتژیک خود یکپارچه سازند، وضعیتی که مکرراً نتایج ناامیدکننده و ناکامیهای بسیاری در پی دارد. از زمانی که مدیران از شاخصهای ارزیابی روش ارزیابی متوازن به عنوان معیارهای تخصیص منابع و اولویتبندی برای اجرای اهداف بلندپروازانه خود استفاده کردند، تنها برنامه ها و ابتکاراتی را برگزیدند که آن ها را به سوی اهداف و استراتژیهای بلندمدت مورد نظر سوق میداد.
بازخورد و یادگیری: ظرفیت سازمان را از بابت یادگیری استراتژیک افزایش میدهد. بازخورد و بازنگری فرآیندها توجه به این امر که آیا افراد و بخشهای مختلف سازمان به اهداف مالی بودجه شده دست یافتهاند یا خیر، را مورد توجه قرار میگیرد. با قرارگرفتن روش ارزیابی متوازن در کانون سیستمهای مدیریت سازمان، امکان نظارت بر نتایج کوتاه مدت از سه دیدگاه دیگر، یعنی مشتریان، فرآیندهای داخلی و یادگیری و رشد میسر شده و استراتژی بر اساس عملکرد اخیر سازمان مورد ارزیابی قرار میگیرد. بدین ترتیب روش ارزیابی متوازن موجب اصلاح استراتژی سازمان و یادگیری بلادرنگ خواهد شد.روش ارزیابی متوازن سازمانها را قادر میسازد تا فاصله قابل توجهی را که قبلاً فیمابین مراحل تدوین و اجرای استراتژی به وجود میآمد، از میان بردارند. این عدم ارتباط به واسطه موانع متعدد ناشی از سیستمهای مدیریت سنتی به وجود آمده بود که مهمترین آن ها عبارت بودند از:
۱ – چشمانداز و استراتژیهای غیرقابل اجرا؛
۲ – عدم ارتباط استراتژیها با اهداف بخشها، گروهها و افراد سازمان؛
۳ – عدم ارتباط استراتژی ها با تخصیص منابع کوتاه مدت و بلندمدت سازمان؛
۴ – دریافت بازخوردهای تاکتیکی به جای بازخوردهای راهبردی.
اولین مانع در اجرای استراتژی وقتی بروز میکند که سازمان نتواند چشم انداز و استراتژی خود را به عبارات قابل درک ترجمه کند. زمانی که چنین عدم توافق اساسی برای تعبیر چشمانداز و استراتژی وجود داشته باشد، گروههای مختلف بر اساس برداشت خود از چشمانداز و استراتژی سازمان برنامه های متفاوتی را دنبال خواهندکرد. از آنجایی که تلاش آن ها در جهت استراتژی اصلی از انسجام برخوردار نیست، تلاشها نه یکپارچه خواهد بود و نه همافزا. روش ارزیابی متوازن چشم انداز سازمان را به موضوعات استراتژیک اصلی بدل میسازد تا در سراسر سازمان قابل اجرا باشد.
دومین مانع زمانی به وجود میآید که الزامات استراتژی هر واحد به اهداف بخشها، گروهها و افراد سازمان تبدیل نشود و در عوض عملکرد بخشهای مختلف سازمان بر اساس بودجه مالی و در چارچوب فرآیندهای سنتی کنترل مدیریت، مورد توجه قرار گیرد. در این صورت گروهها و افراد در بخشهای مختلف سازمان اهداف خاص خود را دارند که در راستای نیل به اهداف کوتاه مدت و تاکتیکی همان قسمت از سازمان است و در ضمن فاقد توان ایجاد قابلیتهای لازم برای کسب اهداف راهبردی سازمان است. سومین مانع بر سر راه اجرای استراتژی، عدم موفقیت در پیوند برنامه های اجرایی و تعیین اولویت در تخصیص منابع به برنامه های راهبردی بلندمدت است. در حال حاضر بسیاری از سازمانها فرایند جداگانه ای برای برنامهریزی بلندمدت راهبردی و بودجهبندی سالیانه و کوتاه مدت خود دارند. تبعات این امر، عدم تخصیص بهینه منابع و سرمایه بر اساس توجیحات استراتژیک سازمان است. برخی اقدامات نظیر مهندسی مجدد، بدون توجه به تاثیرات استراتژیک آن و با بازنگریهای ماهانه و یا چهارماهه، درصدد توضیح انحراف بین عملکرد واقعی و بودجه سازمان برمیآید بدون آنکه به میزان پیشرفت در زمینه تحقق اهداف استراتژیک توجه گردد. مانع آخر بر سر راه اجرای استراتژی، فقدان بازخورد در مورد اجرا و کارکرد استراتژی است. امروزه بسیاری از سیستمهای مدیریت تنها در مورد عملکرد کوتاهمدت سازمان بازخورد دریافت می دارندکه بخش عمده آن نیز بازخورد بر اساس شاخصهای مالی است که معمولاً به مقایسه نتایج عملکرد واقعی سازمان با پیشبینی بودجه می پردازد. معمولاً سازمانها هیچگونه زمانی برای تحلیل نمایههایی که موفقیت آن ها را در اجرای استراتژیک میسنجد صرف نمیکنند و یا اگر زمانی را به این امر اختصاص میدهند، بسیار اندک است. پیامد این امر عدم کسب بازخورد از استراتژی سازمان است که بدون آن راهی برای آزمایش و یادگیری از استراتژی سازمان وجود نخواهد داشت.فرایند تدوین و اجرای روش ارزیابی متوازن و جاری شدن آن در بستر سازمان به مدیران کمک میکند تا اهداف استراتژیک خود را در کل سازمان و در تمام سطوح آن همسو سازند و از اینکه تمام افراد سازمان از اهداف بلندمدت واحد کسب و کار خود و همچنین استراتژی سازمان برای تحقق آن باخبرند، اطمینان یابند.
فرایند تدوین و اجرای روش ارزیابی متوازن
طراحی و پیاده سازی نظام ارزیابی عملکرد سازمان از ۵ فاز کلی زیر تشکیل شده بود:
-
- فاز اول: شناخت
-
- فاز دوم: طراحی نظام ارزیابی عملکرد
-
- فاز سوم: پیادهسازی و اندازهگیری شاخصها
-
- فاز چهارم: تجزیه و تحلیل شاخصها و اولویتبندی فعالیتهای بهبود
- فاز پنجم: استقرار نرمافزار ارزیابی متوازن در سازمان
که در ادامه به طور خلاصه فعالیتهای هر یک از بخشها را مورد بررسی قرار میدهیم.
فاز اول: شناخت
در این فاز فعالیتهای زیر به ترتیب صورت خواهد گرفت:
-
- آموزش نظام ارزیابی عملکرد
-
- بررسی و شناخت سازمان از طریق مصاحبه و بررسی مستندات
-
- بررسی گزارش شناخت توسط مدیریت ارشد و مدیریت میانی سازمان