علی رغم تعاریف گوناگون و کثیری که از رهبری ارائه شده وجود دارد با این حال در تعریف رهبری می توان روی چند نقطه مشترک بین هم تعاریف تکیه کرد :
الف ) رهبری یک فرایند است.
ب ) رهبری با تغییر آمیخته است.
پ ) رهبری در داخل یک گروه اتفاق می افتد.
ت ) رهبری هدف مند است.
بر اساس این اجزا رهبری عبارت است از : اثری که یک فرد بر یک گروه از افراد برای دست یابی به یک هدف مشترک عمومی ایجاد میکند (رابنیز، ۱۳۷۶: ۶۹).
تعریف رهبری به عنوان یک فرایند بدین معنا است که موضوع ، ویژگی های شخصی ویا شخصیتی نیست که در رهبران وجود دارد و بر پیروان اثر میگذارد بلکه مذاکرات و مراودات اتفاقی که بین رهبر و پیرو می گذرد باعث این تغییر و تاثیر در پیروان است . فرایند رهبری اقتضا میکند که رهبر هم تاثیر گذار بر پیروان و هم تاثیر پذیر از پیروان باشد . فرایند رهبری تأکید میکند که رهبری یک خط طولی و اتفاقی یک جانبه نیست ، بلکه به نسبت یک حادثه ی دو جانبه است . زمانی که رهبری بدین ترتیب تعریف شود برای هم قابل دسترسی است و فقط محدود به رهبر رسمی تعیین شده در گروه نمی شود . رهبری شامل تاثیر و تغییر است و این بدان معنا است که چگونه رهبران بر پیروان اثر بگذارند . تاثیر شرط حتمی رهبری است . بدون تاثیر ، رهبری وجود ندارد . رهبری در گروه اتفاق می افتد . گروه ها ظرفی هستند که رهبری در آن ، جا میگیرد . رهبری شامل تاثیر
گذاردن و تغییر دادن گروهی از افراد که داری هدف مشترک هستند می شود . این گروه میتواند یک گروه کوچک کاری باشد ویا یک گروه اجتماعی ویک گروه بزرگ شامل همه ی اعضای سازمان. رهبری هنر اداره کردن خود و دیگران است. رهبری شامل توجه به هدف هاست . این بدان معنا است که رهبری ملزم به هدایت گروه و جمعی به سمت هدف و نقطه ی پایان وظیفه و کاری است که پیشبینی شده است . رهبران انرژی خود را به افرادی که با هم مامور پیمودن راه و رسیدن به هدف هستند منتقل میکنند . بنابرین رهبری زمانی موضوع و محتوا پیدا میکند که افراد در صدد و در تلاش حرکت کردن برای رسیدن به هدفی هستند . هم رهبران و هم پیروان با هم در مراحل رهبری شریک هستند . رهبران به پیروان نیاز دارند و پیروان به رهبران. اگرچه رهبران به نحو نزدیکی به هم متصل شده اند اما این رهبر است که اغلب اوقات رابطه را آغاز میکند و با وسایل ارتباطی جدیدی که خلق میکند باز تنظیم روابط را به دوش می کشد. (رابنیز، : ۵۹۱۳۷۶).
همان گونه که برنز [۵۱] خاطر نشان ساخته است گاهی اوقات به نظر میرسد با بحث رهبری به عنوان نخبه پروری برخورد می شود چرا که قدرت تلویحی و اهمیتی که اغلب مواقع برای رهبران در مقابل پیروان به وجود می آورند موجب این نسبت به آن ها می شود . ولی رهبران بالاتر و بهتر از پیروان نیستند . رهبران و پیروان نیاز دارند در کنار هم و در رابطه با هم و به صورت جمعی درک شوند و نه بر عکس (خورشیدی ، ۱۳۸۸: ۸۵).
۲-۱۲-۲ ماهیت رهبری
ازنقطه نظر سازمانی ،رهبری به عنوان یک فرایند ، به معنی استفاده از نفوذ بدون زور برای هدایت و هماهنگی فعالیت های اعضای یک گروه و به عنوان یک صفت به معنی مجموعه ای از ویژگی هاست . رهبری نفوذ قدرتمندی بر رفتار فرد و گروه در سازمان دارد . هر چه سازمانی از نظر رهبری نیرومندتر باشد ، موفقیت آن سازمان بیشتر خواهد بود . بحث رهبری سازمان ها به صورت علمی همانند دیگر مباحث از تیلور[۵۲] و تلاش های وی شروع شد . از سال های دهه ی ۱۹۲۰ و اوایل دهه ی ۱۹۳۰ نهضت روابط انسانی بهتدریج جانشین روش علمی تیلور شد که علاوه بر مسئله ی تکنولوژی برای بهبود بازده ، به نیروی انسانی نیز توجه ویژه ای داشت. طبق نظریه ی روابط انسانی ، وظیفه ی رهبر آن است که تحقق هدف ها را از طریق ایجاد تعاون و همیاری بین زیر دستان خود تسهیل کند و فرصت هایی برای رشد شخصی به وجود آورد . از دید نهضت روابط انسانی توجه به ارتباطات انسانی حائظ اهمیت است ولی نهضت مدیریت علمی تیلور توجه به وظیفه ( کار ) را داد . رهبری یک رویه ی مشترک مدیریت است . توانایی رهبری به گونه ای اثر بخش ، یکی از کلیدهای کارآمد بودن مدیر است . علاوه بر این رهبری مستلزم نفوذ کردن و تاثیر گذاردن بر افراد است . و مدیر در نقش رهبری کسی است که بتواند بر افراد تحت سرپرستی خود نافذ و مؤثر باشد و به عبارت دیگر ، مرئوسان نفوذ و قدرت او را بپذیرند (گیریفین ، ۱۳۸۴: ۴۴)
رهبری عمده وظیفه مدیریت است اما تمام کاراو نیست . مدیران ملزم به برنامه ریزی و سازماندهی هستند لکن نقش اساسی یک رهبر اثر گذاری بر دیگران است، به نحوی که هدف های از پیش تعیین شده را مشتاقانه دنبال کنند. این امر نشان می دخد که رهبران قوی ممکن است مدیران ناتوانی باشند و برنامه ریزی ضعیف آن ها موجب شود که فعالیت گروه در جهت غلط دنبال شود. با وجود اینکه آن ها قادرند که فعالیتهای گروه را تداوم بخشند، اما نمی تونند آن ها را در جهتی هدایت کنند که حصول هدف های سازمانی را به دنبال داشته باشد. نکته ی دیگر اینکه مدیریت و رهبری کاملا مترادف نیستند . رهبری در سازمان های غیر رسمی نیز وجود دارد ولی مدیریت موقعی قابل تصور است که ساخت سازمانی قبلا به وجود آمده باشد، به علاوه داشتن مقام رسمی تضمین نمی کند که شخص مدیر نقش رهبری را نیز بتواند ایفا کند. رهبری مستلزم داشتن مهارت هایی است که با به کار گرفتن آن ها می توان افراد انسانی را با میل و اشتیاق برای رسیدن به هدف های معین ترغیب کرد.
۲-۱۲-۳ تمایز مدیریت و رهبری
از آنجا که در سازمان ها رهبران باعث و بانی ۷۰ تا ۹۰ در صد تغییرات موفقیت آمیز هستند و مدیران تنها ۱۰ تا ۳۰ درصد در این امر دخیلند ، پس تمایز قائل شدن میان این دو مهم است. رهبران اغلب بر کل سازمان، استراتژی ها و برنامه ریزی های بلند مدت توجه دارند و دردرون سازمان نقش های مهمی که بار ارزشی دارند بر عهده می گیرند. در مقابل مدیران بیشتر بر برنامه های کوتاه مدت یا میان مدت و کارهای روزمره که قابل پیشبینی است توجه دارند و بیشتر بر اجرای بهتر وظایف مشخص تأکید دارند. معمولا مدیران سعی میکنند کارهای خود را با کارایی هر چه بهتر انجام دهند و موجب ارزش افزوده در سازمان شوند، ولی توجه اندکی به دور نمای آینده سازمان دارند. در مقایسه رهبری و مدیریت موارد ذیل قابل ذکر است: