تعریف عملیاتی حافظه فعال: برای اندازهگیری حافظه فعال در این پژوهش از نرمافزار سنجش حافظه کاری دانیمن و کارپنتر (۱۹۸۱) استفاده شده است که شامل دو خرده آزمون اندوزش و پردازش میباشد.
تعریف مفهومی نارساخوانی : اختلال خواندن یا نارساخوانی با کمتوانی فرد برای شناخت واژه ها، خواندن کند و نادرست و فهم ضعیف، علیرغم داشتن هوش بهنجار یا نقص حسی قابل ملاحظه مشخص میشود. خصوصیت عمده اختلال خواندن، عملکرد آشکارا ضعیف در مهارت خواندن است که پایینتر از هوش فرد است (کاپلان وسادوک، ۲۰۰۷، ترجمه پورافکاری، ۱۳۸۸).
تعریف عملیاتی نارساخوانی: برای اطمینان از تشخیص اختلال نارساخوانی از آزمون توانایی خواندن و نارساخوانی کرمی نوری و مرادی (۱۳۸۴) استفاده شد که شامل ۱۰ خرده آزمون است: خواندن کلمات، زنجیره کلمات، آزمون قافیه، نامیدن تصاویر، درک متن، درک کلمات، حذف آواها، خواندن ناکلمات و شبه کلمات، آزمون نشانه های حرف و آزمون نشانه های مقوله.
متغیرهای کنترل
هوش: ضریب هوشی آزمودنیهای پژوهش بین ۸۵ تا ۱۱۵ بوده است.
جنسیت: جامعه آماری پژوهش را آزمودنیهای پسر تشکیل میدادند.
سن: آزمودنیهای پژوهش در محدوده سنی ۸-۱۱ سال انتخاب شدند.
مقطع تحصیلی: آزمودنیهای پژوهش کلاس دوم تا پنجم بودند.
فصل دوم
پیشینه پژوهش
پیشدرآمد
در این فصل به پیشینه پژوهش پرداخته میشود. بدین ترتیب، ابتدا به گستره نظری متغیرهای پژوهش شامل ناتواناییهای یادگیری، نارساخوانی و حافظه فعال پرداخته شده و سپس پیشینه تحقیقات در دو بخش خارجی و داخلی ارائه شده و در نهایت جمعبندی لازم صورت میگیرد.
بخش اول: گستره نظری ناتواناییهای یادگیری
در ۶ آوریل، ۱۹۶۳ اصطلاح ناتواناییهای یادگیری توسط پروفسور ساموئل کرک و همکاران در جلسهای با حضور والدین و متخصصین در شیکاگو مطرح شد (گیولینی و پیرنالو[۳۳]، ۲۰۰۸)؛ در واقع یکی از مشهورترین افراد در ناتواناییهای یادگیری ساموئل کرک است. کِرک[۳۴] (۱۹۶۳) این اختلال را به عنوان ناتوانی یادگیری نامگذاری میکند و ضمن توصیف مشکلات کودکان، بین کودکان عقبمانده ذهنی و کودکان عقبمانده در یادگیری تمایز قایل میشود (کلب، ۱۹۹۶؛ به نقل از خداپناهی، ۱۳۹۲)، وی بعدها در فعالیت کاری خود به ناتواناییهای زبانی کودکان علاقمند شد و اصطلاح ناتوانی را در طول سخنرانی خود برای گروهی از والدین در اولین کنفرانس انجمن کودکان با ناتواناییهای یادگیری در سال ۱۹۶۳ به کار برد. کرک در این سخنرانی پیشنهاد کرد که ناتوانی یادگیری اصطلاحی است برای اشاره به کودکانی که دارای مشکلاتی در مدرسه هستند، اما نمیتوان آن ها را به عنوان افراد دارای اختلال هیجانی یا کمتوان ذهنی در نظر گرفت؛ کرک (۱۹۶۳) بیان کرد: «اصطلاح (ناتوانی یادگیری) را برای توصیف گروهی از کودکانی که اختلالهایی در رشد زبان، گفتار و خواندن دارند، به کار بردهام. در این گروه، کودکانی با معلولیتهای حسی همچون نابینایی یا ناشنوایی را نگنجاندهام، زیرا ما روشهای مدیریت و آموزش ناشنوا و نابینا را داریم، همچنین کودکانی که عقبماندگی ذهنی دارند را در این گروه قرار ندادهام» (به نقل از هالاهان و همکاران، ۲۰۰۵، ترجمه علیزاده و همکاران، ۱۳۹۰).
مفهوم ناتوانی یادگیری از حیطههای مختلفی چون پزشکی، روانشناسی و آموزش و پرورش تاثیر گرفته است. بر این اساس تعریف و تبیین علل آن نیز از مبانی نظری مختلف متاثر شده است، در نتیجه تا کنون تعاریف متفاوتی ارائه شدهاند. علیرغم تفاوتهایی که میان تعاریف جاری وجود دارد اغلب آن ها در مواردی که در پی میآیند مشترک هستند:
۱- وجود تفاوت معنادار بین سطح پیشرفت واقعی و مورد انتظار
۲- وجود مشکل در انجام تکالیف تحصیلی و یادگیری
۳- وجود اختلال در فرایندهای روانشناختی پایه
۴- شواهدی مبنی بر وجود الگوی متغیر رشد
۵- اختلال کارکردی سیستم اعصاب مرکزی
مشکلات یادگیری از کمتوانی ذهنی، اختلالهای هیجانی، فقر محیطی، معلولیتهای حسی یا ناتواناییهای جسمانی ناشی نمیشوند (میین[۳۵]، ۱۹۶۶، به نقل از شکوهی و پرند، ۱۳۸۵). یکی از تعاریف رایج درباره ناتواناییهای یادگیری، تعریفی است که در سال ۱۹۹۷ ارائه شد و توسط دولت فدرال آمریکا در سال ۱۹۹۷ با تغییرات اندک پذیرفته شد و در سال ۲۰۰۴ دوباره تصویب شد (هالاهان و کافمن[۳۶]، ۲۰۰۹، به نقل از حسینخانزاده، ۱۳۹۲): «اصطلاح ناتوانی یادگیری خاص عبارت است از وجود اختلال در یک یا بیشتر از یک فرایند روانشناختی پایه که در درک یا استفاده از زبان شفاهی یا نوشتاری نقش دارند. این اختلال ممکن است در توانایی ناکامل افراد در گوش دادن، فکر کردن، صحبت کردن، خواندن، نوشتن، هجیکردن، یا انجام محاسبات ریاضی ظاهر گردد». به این تعریف چهار انتقاد اساسی وارد شده است: اول اینکه چگونگی وجود نقص در تواناییهای گوش دادن، تفکر، خواندن، نوشتن، هجیکردن و محاسبات ریاضی مشخص نیست؛ دوم اینکه مفهوم فرایندهای روانشناختی پایه تعریف نشده است؛ سوم اینکه این تعریف جامع نیست زیرا کودکانی را که ناتوانی یادگیری آن ها منتج از کمتوانی ذهنی، اختلالهای هیجانی، معلولیتهای حسی، فقر محیطی یا ناتواناییهای جسمانی است مستثنی میکند، در حالی که این تمایز از پشتوانه پژوهشی کافی برخوردار نیست؛ چهارم و شاید مهمترین انتقاد به این تعریف این است که راهبردهای عملی اندکی برای شناسایی افراد با ناتوانی یادگیری پیشنهاد شده است (شکوهی و پرند، ۱۳۸۵).
کمیته ملی مشترک ناتواناییهای یادگیری[۳۷] (۱۹۸۸) نیز این تعریف را برای ناتواناییهای یادگیری ارائه داده است (به نقل از حسینخانزاده، ۱۳۹۲): «ناتوانی یادگیری یک اصطلاح کلی است که به گروهی ناهمگن از اختلالها اشاره دارد که به صورت مشکلات معنادار در اکتساب و استفاده از گوش دادن، صحبت کردن، خواندن، نوشتن، استدلال یا ناتواناییهای ریاضی بروز میکند. این اختلالها درونی بوده و فرض بر این است که ناشی از نارساکنشوری در سیستم اعصاب مرکزی هستند و ممکن است در تمام طول زندگی رخ دهند». برخی از مؤلفین چهار نشانگان مرکب نارساخوانی-نارساگویی، حسی-حرکتی، کندی تکامل زبان و فزونکنشی را برای اختلال یادگیری در نظر میگیرند (به نقل از خداپناهی، ۱۳۹۲).