پیشینه تحول در آموزش و پرورش پس از پیروزی انقلاب اسلامی
هر چند تغییر، اصلاح و تحول در نهادهای آموزشی امری همیشگی، مستمر و بطیء است و آموزش و پرورش ایران نیز در طول تاریخ خویش از این قاعده کلی مستثنی نبوده است (صافی، ۱۳۸۰: ۳۲) لیکن پس از پیروزی انقلاب اسلامی، این ضرورت و ایجاد تحول بنیادین در این نهاد آینده ساز از اهمیت و اولویت فزون تر برخوردار شده است. انقلاب اسلامی، یک انقلاب فرهنگی است و با تبیین جدید از انسان، جهان، جامعه، زندگی…… پا به عرصه نهاده است (امام خمینی،۱۳۷۲) در نتیجه تمام نهادها به ویژه نهاد های فرهنگی و آموزشی می باید تغییر هدف و مأموریت داده و خود را با اهداف بلند جامعه انقلابی همسو و هماهنگ نمایند.
خوشبختانه این ضرورت از آغازین روزهای پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی احساس می شده است و طی سه دهه گذشته تلاش های متعدد و متنوعی برای تغییر بنیادی و اصلاح نظام آموزشی صورت گرفته و مساعی فراوان و قابل تقدیری به عمل آمده است. لیکن متأسفانه هر یک از این طرح ها و برناامه ها به دلایلی نتوانستند تحول شایسته و بایسته مورد انتظار را به ارمغان آورند و همپای تحولات سیاسی و اجتماعی، آموزش و پرورش متناسب با اهداف بلند و متعالی انقلاب اسلامی را ارائه دهند.
در نیمه های دهه ۱۳۶۰ اولین گام اساسی برای تغییر نظام تعلیم و تربیت کشور برداشته شد و پس از چند سال هم فکری و تلاش دلسوزان و صاحب نظران آموزش و پرورش ،«کلیات طرح تغییر بنیادی نظام آموزش و پرورش » تهیه شد و بعد از بررسی های مختلف در نهایت در تیر ماه ۱۳۶۸ به تأیید شورای عالی انقلاب فرهنگی رسید (شورای عالی انقلاب فرهنگی، ۱۳۶۸).
برای اجرایی کردن این برنامه تحول آفرین، در اوایل دهه هفتاد، وزارت آموزش و پرورش، اصلاحاتی را در دوره متوسطه آغاز و اجرا کرد که هدف آن انطباق بیشتر آموزش های این دوره تحصیلی با مقتضیات ونیازهای جامعه بود. «تغییر نظام متوسطه» با نگاه تحول اساسی در نظام آموزشی طراحی شد و قرار بود
تحولات به دوره آموزش عمومی ( ابتدایی وراهنمایی تحصیلی ) تسری یابد، لیکن درپی تغییرات در مدیریت های اجرایی کشور، مباحث مربوط به تغییر و اصلاح نظام آموزش و پرورش به گونه ای دیگر پیگیری شد که نتایج خاص خود را به همراه آورد. علی رغم این تغییرات و دستاوردهای حاصل از آن، اندیشه تدوین برنامه درازمدت برای انجام اصلاحات مقبول و اثربخش در همه عوامل و عناصرآموزش و پرورش در بین مدیران رشد و کارشناسان مجرب وزارتخانه همچنان باقی بود، لذا پس از طرح موضوع در شورای عالی آموزش و پرورش و تصویب ضرورت مطالعه وتدوین آن، موضوع در هیئت وزیران مطرح شد. هیئت وزیران وقت درتاریخ۲۷/۳/۱۳۸۲سازمان مدیریت وبرنامه ریزی را موظف کرد تا با همکاری وزارت آموزش و پرورش سند ملی اصلاحات آموزش و پرورش را تهیه کند. هرچند علت این تصمیم، ایجاد هماهنگی و همسویی بین سیاست ها و برنامه های آموزش و پرورش با اسناد بالا دستی و برنامه های سایردستگاه ها و نیز تامین اعتبارات و منابع مورد نیازبرای تحول درآموزش و پرورش بود، لیکن مسئولین سازمان مذکور آن را برنامه درون دستگاهی دانسته و مسئولیت تدوین آن را متوجه آموزش وپرورش میدانستند. در نتیجه هیئت وزیران درجلسه ۲۲/۷/۱۳۸۳بنا بر پیشنهاد آموزش و پرورش و سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشوری، مسئولیت تدوین سند ملی آموزش و پرورش را به وزارت آموزش و پرورش واگذار کرد تا با هماهنگی سازمان مدیریت و برنامه ریزی کشور و زیر نظر شورای عالی آموزش و پرورش این کارمهم وتحول آفرین را انجام دهد (نفیسی، ۱۳۹۰: ۲۱).
این اقدامات با تدوین سند چشم انداز بیست ساله جمهوری اسلامی ایران توسط مجمع تشخیص مصلحت نظام و تصویب و ابلاغ آن توسط مقام معظم رهبری مقارن شده بود که درآن سیاست های کلان وخط مشی های راهبردی نظام در تمام ابعاد و حوزه ها – ازجمله حوزه فرهنگ وآموزش- در افق سال ۱۴۰۴ ترسیم شده است. بر اساس قوانین، تمام دستگاهها موظف اند تا اهداف و برنامه های خویش را بر مبنای مفاد سند چشم انداز و برای تحقق اهداف آن، بازخوانی و باز تولید نمایند. آموزش و پرورش نیز از این حکم قانونی مستثنا نبوده است. بدین دلیل تدوین سند ملی آموزش وپرورش درچارچوب سند چشم انداز و در راستای منویات مقام معظم رهبری و اسناد بالا دستی برای دستیابی به تحول بنیادین در آموزش وپرورش انجام شده است.
پیشینه پژوهش
پژوهش های داخلی
فتحی و واجارگاه (۱۳۸۱) تحقیقی با عنوان برنامه های درسی تربیت شهروندی اولویتی پنهان برای نظام آموزش و پرورش ایران انجام داده و به نتایج زیر دست یافته است که: متاسفانه در نظام آموزش و پرورش به ویژه برنامه های درسی مدارس توجه لازم به تربیت شهروندی نمی شود و صرف نظر از آنکه برنامه درسی ویژه ای تحت عنوان “آموزش شهروندی “وجود ندارد، در قالب برنامه های درسی دیگر نیز کمتر اثری از آن می توان یافت.
فتحی و واحد(۱۳۸۵) یکی از مباحث مهم در حیطه مطالعات اجتماعی، مفهوم شهروندی است. این مفهوم در صدد اشاعه اصول اساسی دموکراسی در بین افراد جامعه است. از این نظر، مسایل تربیت شهروندی از اهمیت خاصی برخوردار است، به طوری که اغلب این مسایل نقش حیاتی را در فرایند تشکیل یک ملت و تحکیم پایه های دموکراسی بازی میکند و سبب میشوند بین نظام مدرسه و محیط اجتماعی – سیاسی کنش متقابل به وجود آید. نظام آموزش متوسطه از ابتدای قرن بیستم توجه خاصی به مفهوم شهروندی داشته است، چنان چه که از مهم ترین اهداف نظام تعلیم و تربیت، پرورش شهروندانی آگاه به حقوق و وظایف خود و همچنین متعهد در قبال جامعه باشد. بدون تردید مدارس در این عرصه نقش مهمی را دارا هستند و برنامه های درسی به گونه ای باید طراحی شوند که از یک سو دانش آموزان را در جهت رسیدن به چنین هدفی یاری دهند و از سوی دیگر عواملی را که مانع رسیدن به چنین هدفی میگردند شناسایی کرده و در جهت رفع آن ها بکوشند.
یار محمدیان و همکاران (۱۳۸۷) در تحقیقی با عنوان نقد و بررسی عناصر برنامه درسی در رویکردهای پیشرفت گرا و محافظه کار تربیت شهروندی به نتایج زیر دست یافته اند که دو رویکرد اصلی در تربیت شهروندی وجود دارد و هر رویکرد نیز دلالت های مهمی برای عناصر برنامه درسی دارند. این دو رویکرد عبارتنداز: رویکرد پیشرفت گرا و رویکرد محافظه کار. در این مقاله جایگاه و چگونگی عناصر هدف، محتوا، روش های تدریس و روش های ارزشیابی از یادگیری در این دو رویکرد مورد تحلیل و نقد قرار گرفت. با توجه به نکات و دلالت های مهم و مثبت رویکرد پیشرفت گرا توصیه شده است که در تدوین برنامه های درسی تربیت شهروندی ایران، رویکرد پیشرفت گرا مورد توجه و تأکید بیشتری قرار گیرد.