۱) حسّاسیت اخلاقی[۹۶]: در این فرایند فرد باید بتواند موقعیتی خاص را از این نظر که چه اعمالی ممکن بوده است، چه کسی (از جمله خود فرد) از هر یک از فعالیتها یا اقدامّات متأثّر خواهد شد و افراد این اثرات را بر منافع خود چگونه خواهند دید، قضاوت کند. در واقع تفسیر موقعیت و پیامدهای آن برای فرد و افراد دیگر مدنظر است.
۲) قضاوت اخلاقی[۹۷]: فرد باید بتواند قضاوت کند که کدام اقدام از نظر اخلاقی درست بوده است تا بتواند به اقدامّاتی که باید انجام شود بر چسب اخلاقی یا غیر اخلاقی بزند.
۳) انگیزش اخلاقی[۹۸]: فرد باید برای ارزشهای اخلاقی در برابر ارزشهای شخصی اولویت قائل شود.
۴) مهارتهای اجرایی[۹۹]: فرد باید پشتکار کافی، قدرت من[۱۰۰] و تواناییهای اجرایی برای انجام اقدامّات لازم را داشته باشد تا بتواند نیت و قصد اخلاقی خود را دنبال کند و در برابر خستگی و مواقع دیگر مقاومت نماید (شهرآرای، ۱۳۸۴).
از دیگر نکات قابل توجّه در نقد تئوری کولبرگ این است که رشد و تحوّل دیدگاه های اخلاقی (قضاوت و استدلال اخلاقی) افراد به طور چشمگیر تحت تأثیر رویدادهایی است که در روند رشد خود با آن مواجه میشوند. به عنوان مثال آزمودنیهایی که در تحقیق طولی بیست ساله کولبرگ – که در نیمه ۱۹۵۰ آغاز شد شرکت داشتند در موقعیتی میزیستند که آمریکاییها درگیر حوادثی از قبیل مبارزه برای کسب حقوق مدنی، اعتراضات دانشجویی، جنگ ویتنام، مسأله واترگیت و جنبش زنان بودند. در همه این رویدادها مسائل مربوط به عدالت مطرح بوده است و بسیار طبیعی است که این رویدادها تأثیری عمومی بر تصورات افراد از عدالت و انصاف داشته باشد و ایده آنان را از دیدگاه نسلهای دیگر متمایز ساخته باشد. همچنین نسلی که در دوره بحران اقتصادی دهه ۱۹۳۰ یا جنگ جهانی دوم در دهه ۱۹۴۰ میزیسته از این حوادث متأثر بوده است. بنابرین، تغییر در نمرات مربوط به قضاوت اخلاقی در طول بیست سال گذشته میتواند منعکس کننده تحوّلات فرهنگی و اجتماعی باشد (رست، داوینسن[۱۰۱] و رابینسون[۱۰۲]، ۱۹۷۸).
۲-۳-۲ جنبه عاطفی رشد اخلاقی[۱۰۳]
روانشناسی اخلاقی مدّت زیادی است که بر روی استدلال تمرکز کردهاست ، امّا شواهد اخیر نشان میدهد که قضاوت اخلاقی بیشتر مسأله هیجان و پاسخ ناگهانی به محرّک میباشد تا استدلال ارادی و تعمّدی. از نقطه نظر تاریخ، روانشناسان نظرات مختلفی در این باره دارند که آیا قضاوتها در ابتدا محصول فرآیندهای عاطفی و غیر منطقی هستند (مانند درونی سازی فرویدی یا تقویت[۱۰۴] رفتارگرایان) و یا استدلال منطقی و شناخت بالاتر ( مانند استدلال فرا قراردادی پیاژه و کولبرگ). به هر صورت، اخیراًً، یافته هایی که از چند منطقه علوم اعصاب شناختی به دست آمده است پاسخ را این چنین بیان مینمایند : هیجان و استدلال هر دو اهمّیت دارند امّا فرآیندهای عاطفی و هیجانی غیرارادی نقش مهمتری دارند. بعد از این که انقلاب شناختی[۱۰۵] در دهه ۱۹۸۰ به بلوغ رسید ، تعداد زیادی از پژوهشگران شروع به پیوستن به انقلاب عاطفی کردند. این چنین به نظر میرسد که تمرکز کولبرگ بر روی استدلال اخلاقی باعث غفلت از اهمّیت احساسات اخلاقی شد. در همین زمان ، یافته های جدیدی در روانشناسی انقلابی و دیرینه شناسی دست گذاشتن بر روی منشأ اخلاق انسانی در زمینه عواطف را شروع نمودند که باعث میشود افراد مراقب رفاه دیگران باشند، مانند نوع دوستی، که شامل حس همدردی نیز میشود (فلک و وال[۱۰۶]، ۲۰۱۱).
انقلاب احساس و عاطفه که در دهه ۱۹۹۰ ، به وسیله تمرکز بر روی “خودکاری”[۱۰۷] ( قدرت ذهن برای حل بسیاری از مسائل و مشکلات ، شامل مسائل اجتماعی سطح بالا ، به صورت ناخودآگاه و خودکار) تقویت شد. مدل شهودی اجتماعی که یک مدل جدید و جامع میباشد، تحقیقات خودکاری و یافته های علوم عصب شناختی را گرد هم آورده است. این مدل پیشنهاد میدهد که قضاوت اخلاقی بیشتر شبیه به قضاوت زیبایی است : ما یک عمل را میبینیم و یا داستانی را میشنویم و یک حس لحظه ای مورد پسند یا ناپسند در ما به وجود میآید. این احساسات بهترین شاهد و استدلال برای ما به عنوان شهود برآمده از احساس میباشند به طوری که آن ها ناگهانی و بدون هیچ تلاشی با باری احساسی (خوب یا بد) در خودآگاه نمود پیدا میکنند ولی بدون این که ما حس کنیم که در حال جستجو و یا حتّی در حال نتیجه گیری هستیم. قطعاً مردم درگیر استدلال اخلاقی هم میشوند ولی همان طوری که مطالعات نشان میدهند این فرآیندها بیشتر یک تلاش یک طرفه برای اثبات و حمایت از نتیجه گیریهایی است که قبلاً اتّفاق افتاده است. همان طوری که ویلیام جیمز[۱۰۸] میگوید : بیشتر مردم فکر میکنند که دارند فکر میکنند در حالی که آن ها بیشتر در حال بازسازی پیش داوریهای خود هستند امّا مسائل استدلال اخلاقی بیشتر در یک زمینه اجتماعی که در آن افراد ، سعی در تأثیر گذاشتن بر روی دیگران مثل دوستان و همفکران برای رسیدن به اجماع و توافق نظر میباشند اتفاق میافتد.
این تأکید بر روی عکسالعمل های سریع و خودکار ، به وسیله یافته های جدید در روانشناسی اجتماعی حمایت شده است ، مانند این که :
۱- مردم دیگران را ارزیابی کرده و کلیشه های برخواسته از اخلاق را به صورت خودکار به کار میبندند.
۲- انگیزه ها برای حمایت از روابط و دفاع در مقابل ایده های خطرناک قضاوت و استدلال بعدی را تحت تأثیر قرار میدهند.
۳- مردم میتوانند به راحتّی استدلالهای خود را بسازند تا اعمال و قضاوتهایشان را توجیه نمایند (گرین، ۲۰۰۲).
۱-۲-۳-۲ نظریه روان تحلیلی[۱۰۹] فروید :
نظریه روان تحلیلی زیگموند فروید[۱۱۰] در مورد رشد اخلاقی بر درونی سازی معیارهای اخلاقی به عنوان دستاورد پیشرفت کودک طی مراحل رشد روان جنسی تأکید میکند. بسیاری از روانشناسان، فرایند اصلی و زیرین برای رشد اخلاقی را طبق سنّت فروید به رشد «فرامن»[۱۱۱] و فرایند « درونی سازی»[۱۱۲] مرتبط میسازند. این فرایند ابتدا در اثر حضور صاحبان قدرت و آن عوامل اجتماعی بی واسطه که کودک از آن ها حساب میبرد یا از تنبیه آن ها میترسد، مانند پدر، مادر و معلّمان ایجاد میشود ، امّا به تدریج که سنّ کودک بالا میرود ، ارزشهای بزرگترها، درونی سازی میشود و کنترل رفتار از آن به بعد، از درون صورت میگیرد (فرضی گلفرانی و محمّد اسماعیل، ۱۳۸۲).